یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

شهری پر از مهمان ...

 

این روزها وقتی در سطح شهر گردش می کنیم و یا یک جا می ایستیم (!) با خیل انبوهی از مسافران داخلی و خارجی روبرو هستیم که گاه هدفمند ( بهمراه تورگردان هایشان و با برنامه !! ) و گاه بی هدف و آواره ( که از خستگی و راه رفتنشان و شکایتِ دار و دسته شان معلوم است !! ) روبرو می شویم ...

  

 

اغلب مسافران خارجی بقول یکی از دوستان از دسته ی " اوجوزلی آلمانی ! " می باشند ... اوجوزلی بمعنی ارزان می باشد و آلمانی هم که آلمانی می باشد و می شود آلمانی های ارزان که از قیافه شبیه آلمانی ها می باشند ولی از نظر ملیت غالبا از اروپای شرقی هستندو مردم در مواجهه با انها ابتدا به ساکن ، شک به آلمانی بودنشان می کند !! داخل بازار قدیمی و جلوی موزه ها و خانه های قدیمی تورهای زیادی دیده می شوند که این مسافران را ترانسفر می کنند !! یکی  از جاهایی که همیشه می شود مسافر خارجکی دید و چند برابر آن مسافر داخلکی (!) جلوی موزه آذربایجان و مسجد کبود می باشد ...



مسجد کبود در چند ماه گذشته بوسیله ی  امام جمعه  از دست یک عده بدفکرِ متعصب که بساط نماز ریاکارانه شان را در این مسجد انداخته بودند و به لطف ویلچر و عصا (!) زور می گفتند آزاد شده است و از قرار معلوم امام جمعه آنها را متقاعد کرده است که بروند در مساجد دیگر نماز جماعتشان را بخوانند و مزاحم توریست ها و بازدید کننده ها نشوند (!) البته فکر نکنم متقاعد شده باشند ولی چماق را برای این قبیل افراد آفریده اند !!!!

 

من هربار که مسافری از این جاها خارج می شود با خودم می گویم چه بدست آورده است !؟ آیا اطلاعاتی کسب کرده است که بدرد تعریف کردن بخورد !! موزه آذربایجان در چند طبقه و پر است از انواع دیدنی های فرهنگی و تاریخی و باستانی (!) مطمئنا گردش در داخل آنجا به روش قدم زدن در پارک (!) حداقل دو ساعتی کار می برد !! و قدم زدن بهمراه تماشا و احیانا خواندن برخی نوشته ها شاید یک روز وقت بگیرد !! و حساس شدن روی برخی موارد که کم هم نیستند شاید روزها کار لازم داشته باشد !! با یک بچه در بغل و دو بچه که یکی بستنی می خواهد و دیگری دنبال ماسک مرد عنکبوتی است و شوهری که کلافه از پیدا نکردن جای پارک است و ... از تماشای آنجا چه چیزی می توان بدست آورد !؟ جز پولی که به جیب متولیانش می رود بابت ورودیه !! و وقتی که هدر می شود بنام تماشا ؛ آنهم جایی که تماشا باید منجر به درک گردد !!

 

و همه در حال گرفتن عکس ... از خودشان ، از موزه و سردرش !! از مسجد و کاشیکاری هایش !!

 

و شهری که معلوم نیست متولی فرهنگی اش کیست !؟ یکی زیر تابلوی فرهنگ و ارشاد حقوق می گیرد !! و یکی زیر تابلوی میراث فرهنگی و صاحب اشیاء است !! پیوند بین اشیاء و فرهنگی که بهمراه خود دارند را باید دانایانی به دوش بکشند که آنها را زیر این تابلو ها راه نمی دهند !!؟؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سروش شنبه 19 مرداد 1398 ساعت 18:05

دوره کردن موزه ی آذربایجان انصافا چند ساعت وقت می‌برد.
در همان گوی‌مسجد و کنار کاشی‌کاری‌هایش بود که من شعر آن شاعر "دیگران‌پرداخته" را زمزمه می‌کردم؛
تا کجا می‌برد این نقش به دیوار مرا
...
لاجورد افق صبح نشابور و هری است
که در این کاشی کوچک متراکم شده است
...
بوته ی گندم روییده بر آن بام‌سفال
بادآورده ی آن خرمن آتش‌زده است
که به یادآورد از فتنه ی تاتار مرا

!؟!؟!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد