یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و کمی از خودمنتظر باشیم !!

 

خودشیفتگی را همه بنوعی می شناسند و در درجات مختلفی با آن درگیر هستند ( از کمرنگ تا پررنگ !! ) !! البته شاید یکی قبول نکند که این خود نشانه ی نهادینه شدن نوعی از خودشیفتگی می تواند باشد !! یکی از نشانه های وجود خودشیفتگی در انسان توقع و انتظار داشتن از دیگران می باشد !!

 

 

 

دیگران می توانند آدمهایی باشند که ما با آنها ارتباط مستقیم داریم و یا کسانی باشند که در داخل یک سیستم با آنها مشترک المنافع هستیم و چه بسا آنها را نمی شناسیم ولی بعنوان مجموعه و یا اداره و ... می توانیم آنها را هدف بگیریم !! و صدالبته همانطور که آنها برای ما دیگران محسوب می شوند ، ما هم برای آنها دیگران محسوب می شویم !!

 

توی اتوبوس نشسته بودم و پیرمردی داشت با  یکی حرف می زد !!  البته پشت سر من نشسته بودند و چون حواسشان بود که طوری حرف بزنند که دیکران هم بشنوند (!) منهم می شنیدم !! پیرمردادعا داشت که فوق لیسانس بود و با درجه سرهنگی بازنشسته شده است و فیش حقوقش را نشان آن دیگری می داد و بلند هم می گفت که 3/8 می گیرد !! و از آن مرد پرسید که دریافتی تو چقدر است !؟ ما خودمان بدمان می آید کسی از ما دریافتی بپرسد ولی اینکه از دیگران بپرسیم را شاید زیاد بد ندانیم !! و اگر هم نپرسیم مطمئنا خیلی ها د رداخل کله شان این سوال را می گردانند !! چون این یکی قبلا عدد داده بود و ما ملتی هستیم که هیچگاه کم نمی آوریم (!) آن دیگری هم گفت که همان حوالی 4 !! جناب سرهنگ کمی بهش برخورد کرد (!) و از شغل ایشان پرسید و او گفت : " من خودم فوق لیسانس هستم (!) ولی در ماشین سازی سر ماشین تراش کار می کردم و بازنشسته شده ام (!!) در این خراب شده ارزشی به مدرک قائل نیستند (!!!) " و بعد کمی برای هم از تاریخ و جغرافیا گفتند !! پیرمرد از زمانی تعریف کرد که همه چی مفت بود (!) آن دیگری از ترکیه ای تعریف کرد که هب همان شغل معادل 15 حقوق می دهد !! و بعد پیرمرد بلند شد تا پیاده شود و من نیم نگاهی به پشت انداختم تا ببینم این بازنشسته را می شناسم یا نه !؟ البته اگر این کار را نمی کردم شاید بهتر بود ؛ انسان در موقعیت های مختلف کارها و حرفهای عجیبی می زند !!

 

قیافه خیلی آشنا بود و البته خودش را بهتر از قیافه اش می شناختم !! زیر دیپلم بود و کارهای نظافتی کارگاه را انجام می داد !! دو سال است که بازنشسته شده است و مطمئن بودم که بالای 2/5 نمی توانست بگیرد !! مخصوصا که در این چند سال ، بدلیل بی صاحاب بودن کارخانه ، فقط پست های بالاتر نهایت سوءاستفاده را بعمل آورده و تا پاسی از شب در کارخانه ای که کار نمی کرد (!) اضافه کار می ماندند و یا ماموریت خارج از کشور می رفتند !! و کارگاهی ها زیر دست مشمول رعایت سقف اضافه کاری بودند و اندوخته  ی آخر سال خوبی نداشتند !! با دیدن من چند پرده رنگ صورتش سفیدتر شد و بعد خنده زنان گفت : " مقابل دروغگو اگر دروغ نگوئی فکر می کند که زرنگ است !! " ( البته این را با یک اصطلاح بی ادبانه و توی گوشی به من رساند ! )

 

اینکه آدمها دروغ می گویند ، در بطن تربیت غلط و در فرهنگ جامعه ی ما نهفته است و ریشه تاریخی دارد ؛ جناب داریوش ( حالا داریوش نشد ، منوش یا انوش و یا ... ) هم با خط میخی نوشته که خدایا کشور ما را از دروغ و . . و ... محافظت بفرما !! و انگار معضل آنها هم بوده است !؟!؟ ولی معضلات دیگری هم هست که ما زیاد به آنها نمی پردازیم و شاید هم به آن دامن می زنیم و آن انتشار برخی حرفهای سرزبانی در تعریف و تخریب دیگرانی می باشد که فکر می کنیم آنها وظیفه دارند تا به ما خدمت بکنند !! و البته خودمان حدود وظیفه ی آنها را مشخص می کنیم !! مثلا کارمند شهرداری باید کار غلط ما را راه بیاندازد (!) ولی در کل باید شهرداری درست کار باشد (!) یا با سند ساختگی از بانک ، توسط آشنا وام بگیریم و بعد بگوئیم که فلان فلان شده از بانک اینهمه پول برداشته است !!! وقتی یک شهروند ساده می تواند با یک فاکتور جعلی از بانک ( و توسط آشنا ! ) 30 میلیون وام بگیرد !!! چرا یک شهروند در حد وزیر نتواند با سند سازی ( و توسط آشنا !  ) خود بانک را بالا بکشد !!؟ و دیگرانی که باید بازرسی نمایند هم مشمول همین قواعد شهروندی هستند !!!

 

یک کار چاپی سپرده بودم به یکی تا برایم با جوهر افشان پرینت رنگی بگیرد ... طبق معمول به همان روز عصر وعده داد و من به دوستم که عجله داشت گفتم که برای فردا عصر آماده می شود !! و نه تنها فردا عصر آماده نبودند (!) بلکه پس فردایش طرف مغازه را بسته بود و به تلفن جواب نمی داد و روز تمام شد و امروز حوالی ساعت 10 به تلفنم جواب داد و گفت که تمام شده اند و دارم می شمارم که کم و زیاد نبوده باشد و حالا بعد از یک ساعت و ربع هنوز زنگ نزده است و معلوم است که دارد چاپ می زند !!!!

 

دقیقا همان روز که سفارش می گرفت (!) تعریف می کرد : " کارهای هنری خانم  را یک هفته است که در فلان شهرداری به هم پاس می دهد و کسی جوابگو نیست !! و در این کشور آدم کار و زندگی نکند بهتر تر است !!!"

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین شیراز یکشنبه 9 تیر 1398 ساعت 18:04

سلام

خدابیامرز مادرم همیشه میگفت بعضیا تیر رو توی چشم خودشون نمیبینن، اما خار رو توی چشم دیگران، چرا ...

سلام
شاید هم خاصیت چشم دیدن دیگران است ...
خدابیامرزدشان ، این بدفرهنگی ها در تمام نسل های ما بوده است و شاید هم اصل فرهنگ ما بدفرهنگی بوده باشد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد