یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ثبت شدیم !!

 

امروز دوباره به مرکز ثبت احوال مراجعه کردم برای دریافت شناسنامه ی دخترم !! انسان ها ندانسته متعلق می شوند به حدود و حغرافیای سیاسی و سند می خورند و ثبت می شوند !!!  اگر روی نقشه دو وجب بالاتر بدنیا آمده بود باید شناسنامه ی روسی می گرفت و اگر چند میلیمتر بالاتر بدنیا آمده بود ، حالا شناسنامه ی گرجی داشت !!


 

 

و حالا شد شهروند جمهوری اسلامی ایران و اگر عقل داشته باشد و درست تربیت شده باشد باید کلی زحمت بکشد و شاید حوالی 40 سالگی بتواند خود را از وابستگی خاک رهایی بخشد (!!؟)

 

امروز آغاز بردگی سیاسی برای یک نفر می تواند باشد !! شاید برخی ها فکر کنند که اگر در فلان کشور بدنیا می آمد خوب بود !!! تفکری که خیلی از دولیبریتی ها دارند و مثلا می روند تا فرزندشان را در کانادا بدنیا بیاورند تا شناسنامه ی فرزندشان برند معتبرتری داشته باشد !! ولی بنظر من بردگی سیاسی یک مفهوم بیشتر ندارد و جغرافیای زندگی در مفهوم آن تاثیر چندانی ندارد و باقی ظاهر امر است !!!


http://s9.picofile.com/file/8353944992/IMG_20190303_114248.jpg

 

برگ هایم را دادم و فرمی که دادند را پر کردم ... یک کارمند خوش اخلاق بود و کمی هم گفتیم و خندیدیم !! وقتی داشت توی شناسنامه ی من اسم را وارد می کرد به من گفت : " کمی دیر کرده اید !! " گفتم : " اتفاقا خیلی هم بموقع می باشد !! " خندید و گفت : " شغل تان چیست ؟ " خندیدم و گفتم : " بازنشسته هستم !! " چشم هایش گرد شده بود !! گفتم : " بعضی ها بیخود عجله می کنند تا زندگی شان را به پای یک عده گردنه گیر بریزند !! والا در جامعه ی ما با اینهمه بدبختی نیازی به عجله نیست !! " گفت : " اشتباه در ذات کار ما هست و با اینهمه استرسی که تو به من وارد کردی خیلی دقت کردم که اشتباه ننویسم ! "

 

امضاها را گرفت و مرا فرستاد سراغ همکار دیگرش تا شناسنامه را بگذارد توی تنور تا پرس شود ... برگشتنی روی یک کاغذ نوشتم : عجله ، عمر را کوتاه می کند !! و بردم به کارمند اولی دادم و گفتم بذار جلوی چشم ات تا بعدا کمتر احساس پشیمانی بکنی !!

 

سر راهم سری به بازار زدم ... شلوغ بود و بی رمق !! چند تایی عکس گرفتم و یکی هم از بازار پنبه فروشان !!

 


http://s8.picofile.com/file/8353945634/2019_03_03_3279.jpg

 

نظرات 3 + ارسال نظر
rambo دوشنبه 13 اسفند 1397 ساعت 08:34

مببببببببببارک

نگین چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت 01:00

سلام

به به ... به میمنت و مبارکی انشاالله ..
امیدوارم نورا کوچولوی عزیز به مدارج عالی برسه و خوشبخت و سعادتمند باشه الهی ... کمی که بزرگتر بشه اینقدر مشغولتون میکنه که وبلاگ رو فراموش کنید کلاً !!

فرمودین شلوغ و بی رمق، یادم به بازار شب عید افتاد که چند شب قبل بناچار!! گذرم افتاد ...
ازدحام و شلوغی هست اما حال و هوای عید نیست ..

سلام
وبلاگ که کم کم شده گلایه نامه و افسرده نامه ، آدم باید از رویاهایش بنویسد تا روزمره هایش ... ولی سعی می کنم ادامه دهم تا چیزهایی که ذهن فراموش می کند را به آینده منتقل کنم
اینها در این چند سال نتوانستند نوروز را برچینند ، با این اوضاع اقتصادی که خودشان عمدا ساخته اند تا ارزش پول ملی را حفظ کنند (!!) ریشه ی خیلی از مسائل ملی را می خشکانند.

سمیه سه‌شنبه 21 اسفند 1397 ساعت 08:26

مبارک فزشته کوچولو باشه

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد