یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تحمل کردن !!

 

این روزها شاید غریب ترین واژه در میان مردم جامعه ی ما همین " تحمل کردن همدیگر " بوده باشد !! مردم بواسطه ی افکار مختلف و درگیری های مختلفی که دارند دارای سمت و سوهای فکری متفاوتی شده اند و هر کسی هم دوست دارد در فرصتی که دارد و در موقعیتی که هست ، به طرف هدف خود برود و البته در این راه همه چیز را هم با خود ببرد (!!)

   

و در حالیکه همه بنوعی دارند شعار می دهند که باید به افکار مخالف آزادی داد (!) و به افکار دیگران احترام گذاشت (!) ولی در عمل هیچ کورسوئی از این منِشِ بالادستی در رفتارهای اجتماعی دیده نمی شود و مانند سایر دوره هایی که این مملکت داشته است (!!) هر گونه تغییر در رویه ی فعلی کشور می تواند با یک درهم و برهم شدن عظیم و یک بهم ریختگی لجام گسیخته ( همان انقلابی ! ) همراه بوده باشد و تقریبا ملت ما همه می دانند که چنین وضعیتی ما را به یکی از نقاط صفری که در طول چند هزار سال تمدن مان داشته ایم می برد و باز می شود نقطه سر خط !!

 

و علاوه بر جو حاکم بر جامعه ، در در تکه های کوچک این پازل اجتماعی که خانواده ها باشند نیز داستان تحمل همدیگر معنای خود را از دست داده است و همین امر باعث شده است تا هر کسی خر خودش را براند و فکر بکند که چون نظرش را درست می پندارد (!) دیگران باید بر خط او حرکت بکند و در این میان ، ظاهرسازی مصلحتی ، باعث می شود در حالیکه ظاهر ارتباط ، محکم و خلل ناپذیر دیده می شود (!) از درون پوسیده و بناگهان در انتهای ظاهرسازی و دیگران فریبی ، به مرز فروپاشی برسد !!

 

شنبه بهمراه برادر بزرگم به دیدم تنها عموی بازمانده از نسل ماقبل خودمان رفتیم ... یکی دو هفته بود که می خواستم این کار را بکنم و برای برادرم فرصت جور نمی شد !! البته از قدیم برای تک روی سابقه ی کافی داشتم و متعاقبا ، شنیدن این جملات که چرا به ما خبر ندادی(؟!) اگر خبر می دادی ما هم می آمدیم (!) و ... یکی دو بار هم در خواب های پریشانی که گهگاه سراغم می آمد چهره ای از این عمو هم دیده می شد !!

 

خلاصه اینکه شنبه فرصت را ساختیم و رفتیم ، عموجان همزمان در دو جبهه با زندگی می جنگد (!) یکی کهولت سنی است و در مرز نود سالگی قرار دارد ، حالا کمی بالا یا پائین !؟ از نسلی ست که نمی شود برای آغاز عمر آنها نقطه ی دقیقی تعیین کرد و مربوط به بی سرو سامانی اوائل صدور شناسنامه هستند و شاید ده سال بیشتر از چیزی باشند که خودشان ادعا می کنند !! و جبهه ی دوم فراموشی نسبتا شدید (!) بطوریکه در چند سال گذشته فقط یک رختخواب آنهم باندازه ی رختخواب کودک ، همه ی جائی ست که از این دنیا در اِشغال اوست !! وقتی ما رسیدیم ، مثلا خوابیده بود ... در این قبیل شرایط فرقی میان خواب و بیداری نیست !!

 

البته سالهای خیلی دورتر او باز در جبهه ای دیگر از زندگی می جنگید ، داشتن دو فرزند معلول در خانه !! یکی پسری که حالا تقریبا 45 سال تشریف دارد و دیگری دختری که مطمئنا از سیو پنج سال فراتر رفته است ... یکی همیشه در خانه نشسته است و دیگری گهگاه تا سر کوچه می رود و برمیگردد !!


این روزها در تلویزیون همه از معلول و روز معلولین حرف می زنند و برنامه های تلویزیونی  برای اینکه از قافله عقب نمانند ، هر کدام تصاویری پخش می کنند و جملات اخلاقی و اجتماعی پخش می کنند ولی آیا وجود یک معلول و یک عمر زندگی کردن بهمراه او با همین چند جمله در سال التیام می یابد !؟!؟

 

با این شوک عظیمی که به اقتصاد جامعه وارد شده است و با مدیریت غلطی که بر اقتصاد و مدیریت کشور حاکم است (!) در همین دو ماه گذشته حداقل دو دهک از طبقه پائین جامعه به جمعیت تحت پوشش بهزیستی تحمیل شده است (!) عده ای وارد چتر حمایتی شده و عده زیادی هنوز بیرون مانده اند (!) و سازمان بهزیستی با مشکلاتی که از قبل داشته است ، امروزه بیشتر از کابینه ی دولت درگیر این مشکلات می باشد و در این میان اولویت بندی ها مطمئنا گونه ای می شود که جامعه ی معلولین متضررتر می شوند !!

 

کاش دیگرانی که فقط می توانند به دولت ایراد بگیرند (!) به خود که اکثریت جمعیت را شامل می شوند نهیبی زده و کمی بیشتر به فکر همنوعان خود باشند !! آنها جای دوری نیستند و شاید در همسایگی ما هستند !! همنوعان مان را به امید کسانی که به خاطر رسیدن به قدرت ، تمام پل های اخلاقی را فرو ریخته اند ، رها نکنیم !!


در برنامه ی زندگی روزمره مان ، موسسه های خیریه را فراموش نکنیم و همچنین خیّر بودن را ...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نگین سه‌شنبه 13 آذر 1397 ساعت 19:10

سلام بر جناب دادو

مثل همیشه فرمایشتون متین بود ...
منم همیشه میگم اگر از ما بهتران! به فکر ما نیستن، خودمون که میتونیم به فکر خودمون باشیم و دست همدیگه رو بگیریم ...

متاسفانه تعداد نیازمندان روز به روز بیشتر و بیشتر میشه و توان کمک کردن ما کمتر و کمتر ...

سلام
متاسفانه فرهنگ حاکم بر جامعه ی ما از نوع به رخ کشیدن و از نوع اسراف شده است و کم کم داریم سلامتی مان را به رخ ناتوان ها می کشیم و این از یک فرهنگ فروتن و باارزش خیلی فاصله دارد ...

نگین سه‌شنبه 13 آذر 1397 ساعت 20:45

سلام مجدد

یه چیزی رو هی مردد بودم بگم یا نگم؟
ولی بالاخره دل رو به دریا زدم ...

نمیدونم چرا از جوابی که به کامنتم دادین بد برداشت کردم و بقول معروف به خودم گرفتم!

اینکه گفتم توان "ما" برای کمک کردن، منظورم کمک قشر متوسط به قشر ضعیف پایین دست تر از خودمون بود، و قطعاً خود ما هم پایین دستی ِ های قشر دیگه ای هستیم ...

البته بازم مطمئنم که برداشت من اشتباه بوده ...

سلام مجدد
اصلا هم به دل گرفتنی نبود ، چون این عرض من ادامه عرایضِ درج شده در پست بود و بنوعی ادامه دادن به همان بحث در ادامه ی کامنت شما ...
مطمئنا ما آدمهایی که بهر دلیل مسرف هستند را می شناسیم و اگر جواب من باعث برداشت اینگونه ای شد ، شرمنده ام !

نگین پنج‌شنبه 15 آذر 1397 ساعت 01:50

سلام

دشمنتون شرمنده باشه، ممنون از توضیح کاملتون ...

عرض کردم که .. برداشت من اشتباه بوده ...

سلام
وقتی نیش کلام کمی تند تشریف داشته باشد می تواند این قبیل برداشت ها را باعث بشود !! و متاسفانه فضای ناآرام و پر تنش مسبب این حالت ها می باشد ..و
سلامت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد