تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو چراغ خود برافروز ،
که یکی چراغ روشن ، ز هزار مرده بهتر !!
===
توی فیلم وسترن دیشب ، چند فقره اسب دزد ، گله اسب را به رودخانه رساندند و یکی گفت ؛ حالا چطور اینهمه اسب را از رودخانه رد کنیم ؟ و دوست اش گفت : اگر بتوانیم یکی از آنها را رد کنیم ، بقیه هم پشت سرش رد می شوند ...
گاهی آدمها هم مثل اسب ها عمل می کنند و یکی که فریب خورد ، بقیه هم دنبالش راه می افتند ...
===
کرم شبتاب گفت : رفیق خرگوش ، من همیشه می کوشم که مجلس تاریک دیگران را روشن کنم ، جنگل را روشن کنم ، اگرچه بعضی از جانوران مسخره ام می کنند و می گویند با یک گل بهار نمی شود ، تو بیهوده می کوشی که جنگل تاریک را روشن کنی .
خرگوش گفت : این حرف مال قدیمی هاست ، ما هم می گوئیم هر نوری هر قدر هم ناچیز باشد ، بالاخره روشنایی است.
===
یک جایی هم نوشته بود که یک روز شیر بودن از هزارسال گوسفند بودن بهتر است ... البته نگهداری شیر هزینه ی بالایی می خواهد و گوسفند سرشار از سود است !!
سلام ، وبلاگت قشنگه
میشه منو لینک کنی و بهم خبر بدی تا لینکت کنم و اگه شد مطالب همو دنبال کنیم ؟ لطفا جوابمو توی وبلاگ خودم بده ممنون
سلام
من همیشه تو افکارم به همین یک از هزار بودن فکر میکنم
ولی گاهی ناامیدی بدجوری بر من غلبه میکنه ...
سلام
گاهی اگر آنگونه که هستیم باشیم ، یک در میلیون بودن است ...
سلام سلام
نمی دانم با خانم مفاخری آشنا هستید یا نه؟ یکی از دوستان وبلاگ نویس بودند که شعرزیبایی برای خرمالوی یاد سرودند
...
طعم خرمالوی یاد و خاطرات دختری
دستخط روزگار از سبز برگ دفتری:
یاد داده به دلم این روزگار
گاه میگردد به یک گل هم بهار
...
دید زیبایی داشتند ها در جایی که "با یک گل بهار نمیشه" مَثَل شده ایشان خلاف این را نوشتند.
آرزومندم تعداد چنین افرادی بیشتر و بیشتر شود
سلام
اگر ساکن اراک باشند ، آشنایم ...
البته که اگر چنین بادا بهتر از این علفزار بادا ... هرچند آنهم داستان های خودش را خواهد داشت !!