یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اصل بد نیکو نگردد ...

 

دیروز را روز خوبی می توان نامید (!!!) چرا که یا علی گفته و یکی از کارهای نیمه تمام را استارت مجدد زدم ؛ کارهای نیمه تمام در زندگی ما ساری و جاری هستند و شاید یکی از شاخص های فرهنگی ملت ما بحساب بیایند ...

  

 

لوسترهای خانه را خودم طراحی کرده بودم و برایشان لامپهای LED گرفته بودم و زیبا شده بودند تا اینکه از ماه گذشته ، برخی از لامپ ها شروع کردند به خاموش شدن و این نشان می داد که اشکالی باید در کار بوده باشد ! این لامپ ها هم مثل لامپ های قبلی بدون روشنگری قبلی و داشتن راهنمائی های مناسب بیکباره وارد زندگی روزمره ی ما شدند !!


یک زمانی همه از لامپ های رشته ای استفاده می کردند (!!) و بعدها گفتند که آنها مصرف انرژی شان بالاست و بیکباره لامپهای معروف به کم مصرف در همه جا شیوع شدند و کارخانجات داخلی هم شروع کردن به تولید آنها (!!) کمی بعد شایع شد که آنها سرطان زا هستند و مورد مصرف خاصی دارند و خوب نیست که در خانه ها استفاده بشوند (!!) البته امروزه خانه های بسیار کمی را می توان سراغ داشت که از آن لامپ ها نداشته باشند (!!) و کسانی که این شایعه ها را سر زبان ها می انداختند غالبا از جاهایی غیر از رسانه های ملی بودند و همیشه متولیان امور کشورداری ما (!؟) چند قدم بعد از شایعات ، استارت زده و به خود می آمدند ( و شاید هم شایعه سازان خودشان بودند !!) تا اینکه بازار برای ورود نسل جدید لامپ ها آماده شد و این بار LED ها آمدند و زود در همه جا پخش شدند !! و اتفاقا کارخانه های داخلی هم شروع کردند و از آنها تولید کردند !! این لامپ ها عمر نسبتا زیادی داشته و مصرف پائینی دارند ، ولی به نوبه ی خود مورد مصرف دارند و بهتر است محل های مصرف را باز به عموم اطلاع رسانی می کردند که متاسفانه نکردند ! این لامپ ها می توانند زمان زیادی روشن بمانند وطول عمر خوبی دارند ولی به استرس حساس هستند و نباید در محل هایی که تکرار روشن و خاموش کردن وجود دارد ، آنها را استفاده کرد ؛ می سوزند !!!

 

واقعیت این است که مهندسی زندگی ما ایراد دارد و چهارچوب زندگی روزمره ی ما مخلوط ناشیانه ای از سنت و مدرنیته می باشد ... نمونه اش رانندگی می باشد !! مثل اینکه اسب یکی را گرفته باشی و به او یک سانتافه داده باشی !!! و او دوست داشته باشد سانتافه را مثل اسبش بتازاند !! معلوم است که با این اسب جدید او خرکیف می شود !! ولی بندرت کسانی هستند که فکر می کنند که از یک ماشین می شود بهتر و اصولی تر و راحت تر و ایمن تر استفاده کرد !!! ورود امکانات رفاهی به کشور ما چون از راههای غلط و غیرکارشناسی و صرفا تیغ زدن مردم صورت گرفته است (!!؟) برای همین ظاهر زندگی ها را شیک کرده است و بار مالی شدیدی به آن تحمیل می کند و از چنین جامعه ای نمی توان انتظار آرامش و صلاح داشت حتی اگر پرچمدار حرکت اصلاح طلب ها بوده باشند !!! متاسفانه اصل زندگی ما بد شده است !!!

 

القصه که دیروز یکی از لوسترها را پائین آورده و لامپ ها را با لامپ هایی که تعویض شان راحتتر باشد عوض کردم !! گرانی بطرز خیلی محسوسی بر همه چیز سایه افکنده است و بگفته رئیس دولت که در خانه ی وکلای ملت حرف می زند (!؟ ) هم ذخیره ی ارزی پری دارند و هم باندازه ی کافی اسکناس دارند و ... و قبلا هم که گفته بودند از اوضاع قیمت ها هر روز خبر دارند !!  و ...

 

===

 

تایم بازی والیبال را بدلیل اینکه برخی از دوستان نمی توانستند برسند و برای آن ساعت یک بهانه ی ریشه دار تراشیده بودند (!!) عوض کرده و به روز دوشنبه منتقل کردیم و البته یک ساعت زودتر هم آوردیم که زیاد به شب نخوریم !! دیروز یکی از همبازی ها پدرش را هم آورده بود و البته ما پدرش را خیلی زودتر از خودش می شناختیم (!) ... محل زندگی آنها در کنار قبرستان مشهور محله بود و در کنار قبرستان یک زمین خالی و خاکی وجود داشت که هر روز عصر مشتاقان والیبال در آنجا جمع می شدند و چهره های بزرگ والیبال شهر ( و در برهه ای برخی از ملی پوشان کشور ! ) در آنجا حضور داشتند و چند برابر هم تماشاچی می آمدند برای تماشا و برای همین بچه های آن محله ، اگر چه والیبالیست های بزرگی نشدند ولی همگی الفبای والیبال را خوب بلد بودند !! این همبازی جدید از آن بازمانده ها بود ولی علاوه بر آن در زندگی روزمره ی خود معروفیت دیگری هم داشت و آن اینکه یک حرف راست از زبانش نمی شد شنید !!

 

خلاصه اینکه بازی شروع شد و ایشان هم در جریان بازی بودو اتفاقا همه دیدند که وقتی آدم الفبای ورزشی را خوب یاد گرفته باشد (!) اگر سالهای زیادی دور بوده و بازی نکرده باشد (!) وقتی وارد میدانی می شود ، اگر خوب و توی چشم هم نبوده باشد ، حداقل اضافی دیده نمی شود !! خلاصه اینکه گیم اول را تمام کردیم و از گیم دوم شروع کرد به جربازی و غلط شماری و ... ( متاسفانه در ذاتش این قبیل کارها وجود داشته و دارد !! ) بازی خوب بود و در سالن سردی که معلوم نیست (!) کی باید گرمایش خود را راه بیاندازد (!) بازی گرمی بود !! این جر زدن و پس و پیش کردن شماره ها تا انتها با ما بود و کم کم روی اعصاب بود که تایم مان تمام شد ... یعنی وقتی شخصی در تربیتی غلط رشد کرده باشد و این غلط بودن در شخصیتش نهادینه شده باشد ، در همه جا خودش را نشان می دهد و تاثیرش را می گذارد و این رفتارهای معیوب می توانند نه از طریق وراثت که از طریق تربیت دوباره به نسل های بعدی تسری یابند ...


ژن خوب داشتن و اصالت خانوادگی داشتن و ...  شاید امتیاز باشد ولی امتیازی بدون تضمین است !! که از قدیم گفته اند : " گیرم پدر تو بود فاضل   / از فضل پدر تو را چه حاصل ". تربیت خوب چیزی ست که سالهاست به فراموشی سپرده شده است و چند روز پیش بود که با یکی از دوستان در راهی همقدم بودیم و پوستری زده بودند که در آن ، زمان و مکان برنامه ی سخنرانی بود و تیترش هم بود " سبک زندگی " دوستم سَبک را سَبُک خواند و بعد که تصحیح کرد از من پرسید این دیگر چه صیغه ای هست (!؟)،  گفتم در این دوره و زمانه که جامعه به امید هر چه پیش آید خوش آید (!) رها شده است ،  این قبیل برنامه ها مصداق بارزی از شعر معروف " خانه از پای بست ویران است   /  خواجه در فکر نقش ایوان است " می باشد و اضافه کردم که کاش روزی برسد که متولیان منبرو تریبون بتوانند به مردم همان زندگی سَبُک را یاد بدهند !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد