یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بدفرهنگی ها ...

 

دیروز آخر هفته بود و ویکندهای ما غالبا پر از مراسمات مربوط به درگذشتگان می باشد ، از شام غریبان گرفته تا سوم و ی جاها شب هفت و بالاخره چهلم و سالگرد و ... خدا را شکر که جامعه فرهیخته به این فکر نیافتاده است که برای امواتشان چندمین سالگرد بگیرند والا چه آشی می شد !!!؟؟

  

 

دیروز پنجشنبه بود و بعد از ظهر چهار فقره مجلس ختم پاس کردم ، سه فقره از نوع چهلم بود و یک فقره از نوع شب سوم !! دو فقره از آنها در یک مسیر بود و بقیه در این سو و آنسوی شهر !! مجلس اولی که رفتم ، یکی از هیئتی های قدیمی بود که خودش مداحی هم می کرد و مجلس اش خیلی پررونق و گرم و چرب و چیلی بود ، شرکت کننده ها هم همگی اهل هیئت و ... و خلاصه اینکه دور دورِ مداحان بود و میدان دست آنها ؛ خاصه اینکه نزدیک اربعین هم هستیم و این روزها هر چی در مجلس چهلم بخوانند مشتری دارد !!

 

مجلس دوم برای یک حاجی بازاری بود و شرکت کننده ها اغلی به خاطر اینکه همسایه بودند و هم صنف آمده بودند و مطمئنا از ته دل هیچکدام شان یک فاتحه ی درست خوانده نشد و مداحی هم که گرفته بودند از آن دسته بود که بیشتر  از اینکه حواس اش به قرآن خواندن باشد به اسکن کردن اینکه کی آمد و کی چی آورد و کی کِه بود و چه چه شد !؟!؟ یک شومَنِ واقعی ...

 

مجلس سوم که چهلم بود یک مجلس خیلی بی سر و صدا و بی ادعا بود ، و معلوم بود که حضار نه اهل این قبیل مراسم هستند و نه نااهل !! برای رد تکلیف آمده بودند و بی سرو صدا نشسته بودند و یک مداحی هم که اتفاقا صدای خوبی داشت ، غزل و قصیده می خواند ...

 

مجلس چهارم که رفتم از ساعت 19 تا 21 بود و بالاشهر تشریف داشت ، پدر یکی ازدوستان قدیمی که اشنائی مان به زمان تور و گردشگری می رسید و تقریبا اجباری هم به حضور داشتم ... البته شب قبل پسرش در انیستا یک دست نویسی از پدرش گذاشته بود که شعری از عراقی را رونویسی کرده بود (  روز مرگم هر که شیون کند از دور و برم دور کنید / همه را مست و خراب می انگور کنید  ...   جای تلقین به بالای سرم دف بزنید  / شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید ... )  و پسرش استناد می کرد به اینکه وصیت پدرش چنین بوده است !! ولی خوب در مسجد برایش ترحیم گرفته بودند رد تکلیف می کردند ... مداح هم بخاطر نزدیکی اربعین همه را به تخته بسته بود و یک ریز داشت برای حسینیون مجلس ( طبق برداشت خودش !! ) نوحه می خواند !!

 

البته عصر دوستی زنگ زد و خبر سالگرد پدرش را داد و گفت : " راضی به زحمت نیستیم و غرض خبر دادن بود ، اگر تشریف آوردید سرافرازمان می کنید و اگر فرصت نشد و از دور فاتحه ای خواندید ممنون می شویم !! " بین مجلس سوم و چهارم که در راه بودم و مسیرم هم طولانی بود ، موبایل را درآورده و یک یاسین ، نثار روح پدرش ، خواندم و لذت بردم از اینهمه فهم و شعور و اتفاقا امروز که جمعه باشد ، فرصت و امکان جور شد و باتفاق دوستی در مجلس سالگرد هم شرکت کردیم ...

 

===

 

باتفاق دوستم به مراسم امروز می رفتیم و دیشب خانه ی پدرزنش مهمان بودند و تعریف می کرد که شبها که آنجا هستیم جر و بحث های سیاسی بالا می گیرد و هر کسی خر خودش را می راند و اتفاقا تعریف کرد که پدرزنم بدجوری انقلابی شده است و هی اخبار دروغ این طرف را گوش می کند و سنگ اینها را به سینه می زند !! و از آن طرف تعریف کرد که دخترش ( 13 ساله ! ) بخاطر اختلاف فکری که با دختردائی اش دارد ( او هم 13 ساله !! ) حالا حدود سه هفته ای می شود که با هم قطع ارتباط کرده اند و از این حرفها ...

 

گفتم :" شما وقتی در یک جمع خانوادگی می نشینید ، چرا بحث های روز و بحث های سیاسی می کنید !؟ چرا تلویزیون را نمی بندید تا از حضور هم لذت ببرید !؟ شما که هیچکدام اطلاعات کافی در این زمینه ها ندارید و اگر هم چیزی به گوشتان خورده از طریق همین رسانه های اینوری و آنوری هست !! چرا بیخود باهم بحث می کنید !؟ و از همین بحث های نیمه کاره که جز بی ادبی چیزی در خانواده تولید نمی کند که کوچک به بزرگ و بزرگ به کوچک نشان می دهد !! چرا منجر به بروز چنین جریاناتی در داخل خانواده تان می شوید ... تو به پدر زنت می گوئی که آدمها باید یاد بگیرند همدیگر را تحمل بکنند و آن وقت دخترت نمی تواند دختر دائی اش را تحمل بکند !!! پدر زنت می خواهد برود کربلا و آن وقت پسر کوچکش که سی سال دارد و هنوز از سفره ی او می خورد به این کا ر او می خندد !! در بیرون از خانه باندازه ی کافی توسط سیاستمداران تولید بدفرهنگی می شود (!) شما چرا آن را در داخل خانواده ترویج می کنید !؟ خیلی بد است که برای دو ساعت دورهم نشستن در خانواده هیچ برنامه ای نمی توانید داشته باشید و آن وقت اینهمه ادعا برای داشتن کشوری دلخواه دارید ، کمی هم به فکر ساختن اش باشید ... "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدیه شنبه 5 آبان 1397 ساعت 09:43 http://s-e-o.blogsky.com

منم باهاتون موافقم
واقعا همینه
منم اصلا نمیفهمم توی این دوره زمونه که همدیگه رو به زور میتونیم دو ساعت ببینیم چه اصراری دارن به بحث سیاسی و آخرش ناراحتی و دعوا کلی موصوع های جذاب دیگه هست

نگین شنبه 5 آبان 1397 ساعت 14:16

سلام

سالها قبل خاله ام اینها ایام نوروز اومده بودن شیراز
روز اول مطابق رسمی که همیشه واسه مسافر هامون داریم، رفتیم حافظیه، سعدیه و خواجوی کرمانی
ظهر که شد، پسرخاله ام که هفت هشت سالش بود با اوقات تلخی گفت:
اَه .. امروز هم که همش رفتیم سر قبر مرده ها !!!

خدا همه رفتگان رو رحمت کنه و شما هم در مجالس شادی شرکت کنید انشاالله ..

حیف...
بحث سیاسی بین اعضای خانواده و فامیل، همون اندک رابطه نخ نمای باقی مونده رو هم از بین میبره ...

سلام
ایشالا حالا که بزرگ شده فهمیده که برخی از مرده ها از خیلی از زنده ها بهتر می باشد و سر قبر برخی ها رفتن از در کاخ خیلی ها رفتن بهتر تر است !!

متاسفانه هر روز زیادتر می شود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد