یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نمایشگاه کتاب

 

یکی دو روزی هست که نمایشگاه کتاب افتتاح شده است و امروز در برنامه ی بعد از ظهرم گنجانده بودم که بروم ... سر ظهر دنبال یکی دو همپا بودم ولی پیدا نکردم ! هر جائی را باید با اهلش رفت که شاعر فرموده است : چای ارچه مضر است ولی تا که خورد       وانگاه چه اندازه و یا با چه خورد !!  ( این شاعر اون شاعر نبوده است !؟ )

  

 

خلاصه اینکه زنگ زدم به آن یکی دادو و قرار شد با هم برویم ... قبل از اینکه سر قرارمان برسم ، سری به فوتورافچی زدم که این روزها پیاده مانده است !! چند وقت پیش ماشین و آپارتمانش را فروخت و یک حیاط نقلی خرید و حالا در فکر خرید ماشین هست و پیاده مانده است ... ما هم که خیلی وقت است که پیاده ایم و تا خواستیم ماشینی برای بانو بخریم که ما را هم همراه خود بگرداند !؟ ماشین شد هواپیما !!!

 

حوالی ساعت 17.30 بود که به قرار رسیدم و باتفاق آن دیگر دادو راهی محل دائمی نمایشگاههای تبریز شدیم ... ورودی که بیش از اندازه شلوغ بود و دلیل اش معلوم بود ، خیابان 5 بانده باید از 3 ورودی وارد می شدند و اینجاست که فرهنگ مردم گُل می کند !! شاعری گفته بود که " یا رب این عادت چه می باشد که اهل ملک ما          گاه بیرن رفتن ازمجلس  ، ز در رم می کنند " و البته آن زمان قدیم بود و مردم باشتباه آن را به رسم ادب تلقی کرده و جلوی در می ایستادند تا فلانی اول برود و او تعارف می کرد و خلاصه اینکه ترافیک در جلوی در ، تورم می فرمود !! حالا که مردم به حق و حقوق خود آشناتر شده اند بمراتب بی ادبتر نیز شده اند و در این قبیل مواقع نه تنها به دیگری اجازه عبور نمی دهند بلکه وحشیانه به طرف هم هجوم می آورند تا بگویند که خودشان صاحب حق هستند !!! یک تاکسی در سمت راست ما بود و می خواست بیاید طرف چپ ما ... بلافاصله جلوی ما پیجچید و وقتی ما مجبور به توقف شدیم ( فکر کنید که آن دادوی ما خیلی آرامش دارند و به همه راه می دادند !! ) سرش را از شیشه بیرون آورد و گفت : " یک لحظه ... من بروم !! " شیشه پائین بود و گفتم : " چرا !؟!؟ خوشگلی یا چون ماشین ات زرده !؟ " با خنده گفت : " چون ماشینم زرده !! " به دوستم گفتم : " حالا خوبه که به حق خودش قانع است و نگفت که خوشگله !!! "

 


http://s8.picofile.com/file/8340643118/IMG_20181022_173118.jpg

 

کمی جلوتر سه گیت گذاشته بودند که باری ماشین های ورودی برگ صادر می کرد و شماره و ... هم روی برگ می افتاد !! یعنی خیلی باکلاس !! و یک متصدی سرپا برای گرفتن پول ، کنار دست متصدی پشت کامپیوتر بود و همین امر باعث می شد که ترافیک ورودی تورم بکند !! یعنی این تشریفات امنیتی بعد از جریان سفارت عربستان در ترکیه اتفاق افتاده است !!!!!

 

ابتدا از سالن امیرکبیر شروع کردیم ... قبلا هم نوشته ام که موقع ورود به این سالن من هوس می کنم که کاش می شد در این سالن بزرگ یک دست والیبال بازی می کردم !! حیف شده که اینجا را برای کتاب و ... اختصاص داده باشند !؟!؟ باتفاق آن یکی دادو غرفه ها را یکی یکی اسکن کردیم ... وسط راه هم بحث های فرهنگی می کردیم !! آن یکی دادو برخلاف من کمی عِرقِ ایرانی غلیظتری دارد و همیشه حرفهایش از پشت ستون های تخت جمشید شروع می شود ولی من نگاه متفاوتتری دارم و دوست دارم قدم به قدم عقب بروم تا اینکه بروم از عقب و یواش یواش جلو بیایم !! و به خودش هم گفتم که کا رخوبی می کند که اینهمه دور می رود ، همین فاصله ی زیاد باعث می شود تا ضریب انحراف بیشتر شده و بیشتر کج و کولگی ها ماله کاری بشود !! و خلاصه اینکه اولین خرید ما کتابی در مورد نادرشاه افشار بود که آن دیگر دادو خرید !!

 


http://s8.picofile.com/file/8340643150/IMG_20181022_191019.jpg


تقریبا چیز دندانگیری به چشمم نیامد ... خدا را شکر که همه جای کشور یک دست شده است !؟ از جمعه بازار گرفته تا بورس !!  از بهداشت تا فرهنگ !! و دلالی بازی حرف اول را می زند ... یکسری کتاب که هر ناشری بدلخواه خودش طرحی برای آن زده و روی میز چیده است !! عدم توجه به کپی رایت در نمایشگاه و بین متولیان نشر بیشتر به چشم می آمد تا در دانلودهای کامپیوتری بچه ها در خانه !!؟؟ مثلا کتاب قلعه حیوانات را می شد در بیش از 60 غرفه و در 60 طرح دید ... ولی یکی به چشمم خوشتر آمد و عکسی از آن گرفتم ...

 


http://s8.picofile.com/file/8340643176/IMG_20181022_175701.jpg

 

در قسمت نشریات خارجی ، یک میزی گذاشته بودند که بیشتر به میز اجناس تاناکورا شبیه بود و انواعی از کتاب ها روی آن ریخته بودند و نوشته بودند " کتاب خارجی با ارز دولتی !! " ( دقیقا از همان شعارهایی که هندوانه فروشهای نیسان سوار می گذارند !! ) و من چند تا کتاب مخصوص کودک  جدا کردم و دلیلی که برای آن دیگر دادو گفتم برایش منطقی آمد !! نظرم این بود که وقتی همه ی مواد اولیه هایمان از خارج می آید و وسایل و پوشاک و گندم و روغن و ... چرا بچه ها را به زبان خارجی عادت ندهیم !! بیخود به این فرهنگ و زبان کهنه بچسبند که چی !؟!؟ کدام هویت و شخصیت شان را می خواهد پوشش بدهد !؟!؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 12:19

سلام

الان خیلی اسباب شرمندگیه که بگم هنوز یکی دو کتاب که پارسال از نمایشگاه خریدم، رو نخوندم!!

البته بجاش یکی دو تا دیگه خوندم ها ...

این عکس جلد قلعه حیوانات خیلی چندش آوره!!
من این کتاب رو سالها قبل خوندم، ولی با اندک چیزهایی که ازش یادمه، به نظرم این عکس خیلی متناسب با متن کتابه ...

برای صدور قبض پارکینگ، قرار بوده کسی بمب بذاره داخل نمایشگاه؟!!!

سلام
در مورد پارکینگ هر کاری می کنند ، پیمانکارها مقدار زیادی از پول را کش می روند و هی تدابیر امنیتی را افزایش می دهند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد