یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تولد شفتالوها !!

 

سی ام شهریور ماه برای من سالروز تولد شناسنامه ای می باشد و ایضا برای خیلی از اهل فامیل !! آن زمان ها اینگونه نبود که از بیمارستان ساعت و دقیقه و ثانیه را روی کاغذ بنویسند و دخالت در تغییر آن غیرممکن و یا برای عده ای ممحدود ممکن بوده باشد !!

  

 

در آن زمان ها که یادش بخیر ، مردم تفکرات ویژه ای داشتند و با اینکه در مورد خیلی از چیزهای مهم ( در این زمان !! ) بی تفاوت و با حساسیت کمتری بودند (!!) در برخی موارد که عقل شان مجوز داده بود حساسیت زیادی نشان می دادند ( چیزی که در این زمان بنظر زیاد مهم نمی آید !! ) یکی اش همین نیمه اول یا نیمه دوم سال بودن بود برای ثبت نام در مدرسه !!! در حالیکه برای ادامه تحصیل و دانشگاه بندرت اشتیاقی از طرف والدین وجود داشت !! حالا یک سال دیر یا زود دیپلم گرفتن چه فرقی می تواند بکند !؟ آدم از کدام قافله ی این کشور عقب می ماند !؟ اصلا این کشور مگر عقب و جلو دارد که رو به کدام قبله اش ایستاده باشی !؟ در دایره ی سرگردانی چه فرقی دارد سرباز باشی یا سردار !؟

 

خلاصه اینکه حساسیت خاصی در برخی طبقات وجود داشت که به دیگران هم تسری می یافت و آن گرفتن شناسنامه در نیمه اول سال بود و برای همین اغلب اهل فامیل ما ، که متولد نیمه ی دوم سال هستیم (!!) دارای شناسنامه شهریوری می باشیم و سی ام و سی و یکم شهریور در همه ی خانه های مجازی (!) برایمان پیام تولد و تبریک می آید ؛ از بانک و از مخابرات و از اداره و ...

 

البته همه ی ما یک تاریخ تولد خیلی خاص هم داریم که مختص مادرانمان می باشد و به آن تولد مادری می گوئیم با نشانه ها و آدرس های خاص !! مثلا مادربزرگم می گفت : " وقتی مادرتان بدنیا آمد ، تبریز زیر برف مانده بود !! " یا مثلا در مورد من این گونه ثبت شده است که : " وقتی بدنیا آمدم شفتالوها رسیده بودند !! " در حیاط قدیمی مان در زمان قبل از انقلاب یک درخت شفتالو داشتیم که خیلی ها از میوه ی آن خورده و از سایه ی آن خاطره دارند !!

 

برادرزاده ها برای برادرم درتهران که یکسال از من بزرگتر و سی ام شهریوری است (!!) تولد شناسنامه ای گرفته بودند و برای من هم پیام زده بودند و دیروز کادوی تولد شناسنامه ای را دادند ... یک فقره کتاب که خاطرات زیادی را برایم زنده کرد !!

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
الهام سه‌شنبه 3 مهر 1397 ساعت 00:03 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com

ایضا مادر من! واقعا این چه دیگه چه حساسیتی بوده آخه..
تولدتون مبارک.. اصلِ متولد شدن تون مبارک.. پر از خیر و برکت..

سلام
ما گرفتار چشم اندازهایمان هستیم ...

ممنون ، نظر لطف شماست

نگین سه‌شنبه 3 مهر 1397 ساعت 22:04

سلام

تولد شناسنامه ای تون مبارک!
انشاالله عمر طولانی داشته باشید با عزت و سربلندی ...
برادر کوچیکه من 6 آبان دنیا اومده، شناسنامه اش رو شهریور گرفتن!

آخ که من عاشق این تاریخ تولد های مادربزرگها هستم!

"وقتی تو دنیا اومدی، پسر عصمت خالا جان رو از شیر گرفتن"!!
"وقتی ناصر من دنیا اومد، شکوفه دایی قیزی سر دخترش باردار شد"!!
"سالی که ملیحه من رفت مدرسه، دوقلوهای صدیقه خانم دنیا اومدن"!!

من خودم متولد بهمن 42 هستم، زمستونی که بقول خود تبریزی ها برف و سرمای اون سال بی سابقه بوده ...
مادرم خدابیامرز همیشه میگفت حیف شد!! ما باید شناسنامه تو رو 43 میگرفتیم!!

منم همیشه میخندیدم میگفتم مادر جان من حساسیتی روی سنّم ندارم، بازم میگفت حیف شد واسه یکماه، یکسال بزرگتر حساب میشه!!

خرمگس رو بعضی دوستان توصیه کردن واسه خوندن ...

سلام
ممنون ...
خدا بیامرزدشون ، قدیمیها برای بیاد سپردن برخی وقایع یک نشانه هایی درنظر می گرفتند که لازم هم نبود زیاد دقیق باشد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد