یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تا نیمروز جمعه و با کمی اسانس تغییر

 

دیشب که آخر هفته بود و ما مهمان ، هوا هم باندازه ی کلافه کننده ای گرم بود ... البته عصر باران آمد و زیاد هم آمد ، البته در محله ی خودمان و انگار که تقسیمات شهرداری ها در بارش باران دخالت دارند ، تماما در منطقه دوی شهر باران آمده بود ... توی شهر هم هر از گاهی یک قطره می افتاد تا مردم بر سرعتشان بیافزایند و همین امر باعث گرمتر شدن و تعرق بیشتر بود و هیچ ...

   

عصر رفتم پیش فوتورافچی ، کمی خود را سرگرم خانه ی جدیدا خریداری شده کرده است و بقول خودش می خواست دستی به سر و روی خانه بکشد و برود برای چند سال بنشیند و بعد بکوبد و از نو خانه سازی بکند و همین دست به سر و روی خانه قدیمی کشیدن ، او را از کَت و کول انداخته و یکی را می خواهد که دستی به سر و روی خودش بکشد !! در بین انواع بلایای زمینی و آسمانی هیچکدام باندازه گیر افتادن در دست صنعتکار جماعت نیست !!! اصولا ما صنعتکار به طایفه هایی از لوله کش ، نجار ، پرده و دکور ، گچکار و ... می گوئیم که گیر آنها که بیافتی قدر صحت بدن و عافیت را بهترتر می فهمی !!! خانه ی شیک و خوشگلی خریده است و همانجا گفتم که حاضرم آپارتمان را بدهم تا با آپارتمان خودش جمع کند و بفروشد و هر جا خواست خانه ی نو بخرد و آنجا را به من بدهد !! ( و البته یک چیزی هم رویش باید بدهم !! )

 

هوا واقعا داغ بود و باران کمی هم که باریده بود آن را شرجی تر کرده بود ... موقع شام اصلا حس شام خودن نداشتیم و برای همین  کم خوردیم و قرار شد قبل از خواب دوباره شام بخورم !! بعد نشستیم و کمی خبر دیدیم ، از یمن و سوریه و یونان و ... خبرها طوری بود که شکر سلامتی و امنیت خودمان را بکنیم و اگر چند تا خبر دیگر زا جاهای خوبتر نشان می دادند شاید متاسف و دلشکسته می شدیم ، همین امر خود نوعی تزریق نشاط به جامعه است !!

 

یک فیلمی هم در سبکه نمایش دیدیم ؛ البته از نصفه !! که نامش " تلقین " بود و یک فیلم مفهومی و کمی پیچیده و تودرتو !! و خیلی به درد من بخور !!!! من گاهی وقتها فکر می کنم که برخی تخیلات من اگر تبدیل به فیلم بشوند چه می شوند ...

 

صبح که بیدار شدم برای صبحانه یک بشقاب سوپ و کوکو سیب زمینی خوردم ، البته بانو هم سوپ خورد ( یک ملاقه کمتر ! ) و مادرم هم خورد ( دو ملاقه کمتر !! ) و حالا که قبل از ظهر است حس بعدازظهری دارم ... هر از گاهی شکستن برخی قوانین من در آوردی خوب است ، البته آنهائی که هزینه و تاوان زیادی ندارد و منجر به دلخوشی می شوند ...


نظرات 2 + ارسال نظر
نگین جمعه 5 مرداد 1397 ساعت 16:02

سلام

پدر منم اینقدر خورشت سبزی شیرازی دوست داره که اگه از روز قبل چیزی ازش باقی مونده باشه، برای صبحانه میخوره!

کاش همه ی قانون شکن ها فقط قوانین زندگی شخصی خودشون رو میشکستن!!

دیروز خانمی که هفته ای دو بار برای نظافت ساختمون میاد، میگفت که پسرم داره میره سربازی و بدجوری توش موندم ..

گفتم چرا؟ دلش نمیخواد بره؟

گفت چرا باید بره، یعنی چاره ای نداره، ولی خوب باید بلیط اتوبوس براش بگیرم؟ باید یه ساک براش بخرم؟ باید یه کمی پول برای خرج راهش تو جیبش بذارم؟ ندارم .. چه کنم؟

و من تا شب هرچی که خوردم با بغض قورت دادم و احساس شرمندگی و تقصیر میکردم بابت زندگی راحتی که دارم!

و البته بهش قول کمک دادم در حد بضاعتم ...

سلام ،
برخی قانون های زندگی روزمره عادت های خود ما هستند و اصلا قانون نیستند و شکستن آنها جرم هم نیست ...
خدا حفظشان بکند ، ما قدیمیا اینطوریا هستیم دیگه ...
ایشون هم کمی دز مرثیه را بالا برده ، فوقش می ره و دو سال دیگه برمیگرده ... این هم یک جورائی بساط باز کردنه
ایشالا اوضاع اجتماعی کمی بهتر بشود .

الهام پنج‌شنبه 11 مرداد 1397 ساعت 09:56 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com

اگر وقت کردید کاملِ این فیلم رو البته زبان اصلی ببینید. چیزِ به دردبخور و جذابیه.. مخلوطی از فلسفه و روانشناسی، سرگرمی و تکنیک! یک سینمای واقعی..

این فیلم ها خوب شروع می شوند و غالبا بد تمام می شوند و این بدلیل انسان محور بودن تمام اندیشه ی پشت فیلم هاست ...ولی همین ناقص اش هم خوب است !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد