یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

گرم و سرد روزگار

 

این روزها هوا گرم است و هر چه هوای روز گرمتر ، لذت خنکای شب بیشتر ... تبریز است و خنکای شبهای تابستانش !! در شهرهای بزرگ با آلوده تر بودن هوا فرق زیادی بین بودن در سایه و آفتاب در روز نیست و دمای دم کرده ی هوا در هر کجا خودش را به انسان می رساند !! ولی شب داستانش فرق دارد ...

   

مهمان های زیادی در سطح شهر دیده می شوند که عادی هایشان روزها در گرمای هوا ویلان و سرگردان بازار و خیابان هستند و شبها به پارک ها پناه می برند !! و خاصتر هایشان در هتل و مجتمع های تجاری و ماشین های کولردار حال می کنند و باز شبها در خنکای هوای پارک ها دیده می شوند !! و خیلی خاصتر ها که مهمان مدعو هستند و در خانه ها خوش می لولند و آنها هم شبها بهمراه میزبانان شان در پارک ها و در هر وجبی که ممکن باشد ،شب نشینی دارند !! حتی در تقاطع ها ... خنکای هوای شب در تبریز عام و خاص نمی شناسد !!

 

این روزها ما هم داریم رکورد می شکنیم و گرمای تابستان تبریز از مرز 40 فراتر می رود و با وجود امکانات سرمایشی ، و بموازات آن بی حوصلگی مردم و قطع بی برنامه و با برنامه ی برق تحمل گرما کمی سختتر شده است !! دو روز پیش سوار آژانس شدم و راننده که دید جز شلام بخاری از من بلند نشد ، شروع کرد به حرف زدن پشت سر دولت بی لیاقت (!!) منهم طبق معمول وکیل آدم های سوم شخص غائب هستم !!! از آلودگی هوا و صنایع مستهلک و تاثیرش بر اقلیم حرف می زد و من دقیقا مانند مستشار در قهوه ی تلخ نگاهش می کردم !! از لهجه ی تندش معلوم بود که اردبیلی تشریف دارد ... خودش هم فهمید که به حرفهای داغش که از تاثیر گرمای هوا و هجوم اطلاعات غلط است ، توجهی ندارم و کم کم قطع کرد !! مردم بدجوری دنبال تائید می گردند و هرچه می توانند سنگ را دورتر می اندازند !! شاید همه حق دارند ولی چقدر و چه میزان را باید سنجید و حرف زد ، این روزها ، باید با سنگدلی به برخی ها ، بی توجه بود!!


یا باید همه چیز اصلاح شود و یا هیچ چیز !؟ قرار نیست که هر چه ما دوست داریم باشد و هر چه ما دوست نداریم نباشد !! همه ی ما باید مقید به رعایت قانون باشیم و بعد از آن قدمی فراتر از قانون گذاشته و بیشتر رعایت کنیم !! اگر قانون گزاران مان کج فهم هستند و اگر مجریان ارشدمان قانون گریز هستند ، دفعه بعد با چشم باز و داناتر انتخاب کنیم !! مردم آلودگی هوا را می بینند ولی آلودگی فرهنگی را نمی بینند !! آلودگی های اقتصادی را می بینند و  آلودگی قومیتی و جمعیتی را نمی بینند !!

 

===

 

جمعه برای صبحانه رفتیم خانه مادربانو ، من همیشه برای اجرای انواع مختلفی از برنامه های ددری آمادگی دارم و براحتی می توانم سختی چند ساعت در ماشین نشستن و راه ناهموار رفتن و  تجدید دیدار از طبیعت را به جان بخرم ولی همه مثل هم نیستند و خیلی از این همه ها مثل من نیستند !! من نه تنها به کوه رفتن که به تماشای کوه از دور هم قانع هستم !! نشان به این نشان که بعد از خوردن صبحانه و نشستن به قصد استراحت و ناهار (!!!) در صفحه انیستاگرامی یکی از آشنایان و بزرگواران کوهنوردی شهر ، یک عالمه کوه دیدم و خاطره جویدم !! البته از صبحانه هم عکسی گرفته و در استوری انیستا گذاشتم با # صبحانه بزن !!

 


http://s8.picofile.com/file/8331728642/IMG_20180713_094119.jpg


برنامه ی خاصی نداشتیم و کمی در مورد مسائل متفرقه ی روز حرف زدیم و کم کم وقت ناهار شد و از ناهار هم عکسی گرفته و با # ناهار بزن در انیستا گذاشتم

 


http://s9.picofile.com/file/8331729468/IMG_20180713_141412.jpg


کمی بعد میوه های روی میز نظرم را جلب کرد ، یک سینی پر از میوه های مصنوعی و یک سینی از میوه های طبیعی !! یادم افتاد که در روزگار نسبتا دورتری انسان ها را به ماهی های آزاد و آکواریومی تشبیه کرده بودم و این بار میوه ها داشتند توی ذهنم نقش بازی می کردند ، یک عکسی هم از آنها گرفتم !! این روزها آدمهای مصنوعی در اطرافمان زیاد شده اند !؟ هم از نظر ظاهری و هم از نظر کلامی و فکری که هم از دور خوب دیده می شوند و هم از نزدیک (!؟) ولی یک اشتراک کلی دارند و آن اینکه قابل استفاده نیستند !!! ولی آدمهای طبیعی که آنها هم از اول کم نیستند ولی زیاد توی چشم نیستند ولی هر وقت دم دست بودند و در دسترس باشند ، می شود از بودنشان استفاده کرد و از حضورشان لذت برد ...

 


http://s8.picofile.com/file/8331729542/IMG_20180713_191117.jpg

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین شنبه 23 تیر 1397 ساعت 15:33

به به ... بٌرش هایی از زندگی شیرین در قاب تصویر !
دست مریزاد ...

و البته اول سلام !

این عکس آخری(میوه های مصنوعی) منو یاد یک خاطره انداخت

عزیزی بنام معصومه که اهل زنجان و ساکن شیراز هستن، تعریف میکرد که:

سالها قبل پدرم از زنجان به شیراز اومد و تقریباً یک ماه مهمون ما بود، روزیکه میخواست خداحافظی کنه و به زنجان برگرده، من توی آشپزخونه مشغول تدارک توشه بین راهش بودم که صدای پدرم رو از پذیرایی شنیدم که میگفت:

گِدَر اٌ گئوزَلیک مَصومَه خانیم، سانا دا قالماز !!!

اومدم توی هال و با تعجب پرسیدم: یعنی چی بابا؟ منظورتون چیه؟

پدرم اشاره ای به ظرف میوه مصنوعی روی میز کرد و گفت:یک ماه اینجا بودم، دلت نیومد یه دونه از این میوه ها بذاری توی بشقاب و بذاری جلوی پدرت

سلام و ممنون
نظر لطفتان می باشد
این مصنوعی ها آدم را حتی با وجود اینکه می داند مصنوعی هستند باز تحریک می کنند !!

نگین شنبه 23 تیر 1397 ساعت 15:34

آقا من برای تهیه پنیر لیقوان هم که شده، باید یه سفر بیام تبریز و برگردم

البته امکان تهیه و ارسال هست ،
با این حال باید بهانه ای برای آمدنتان باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد