یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

شگفتی سازان بزرگ ...

 

دیروز کره جنوبی بزرگترین شگفتی جام را آفرید و در حالیکه برد و باخت برایش آن چنان حساس نبود (!) در دو دقیقه ی انتهائی بازی دو گل به آلمان بزرگ زد و کاری کرد که همه از آلمان انتظار داشتند و نه از کره جنوبی !! و ثابت کردند که قدرترین تیم آسیا ، تیم های شرقی آن هستند و نه تیم های غربی آن ... و سوئدی که برغم کارشناسی درپیتی کارشناسان تی وی (!) با دفاع کردن و کمی شانس ایتالیا را حذف کرده بود (!) به مکزیکی 3 گل زد که خودش آلمان را شکست داده بود !!!

  

حالا هی بروند و بگویند " کی روش " مربی بزرگی ست !! مربی بزرگ بودن به درد ما نمی خورد ، ما مربی متناسب با جایگاه خودمان می خواهیم که ما را جلو ببرد نه اینکه با رساندن تقلب (!) جلو بکشد !!


البته این یک معضل در فرهنگ ماست و خیلی ها فکر می کنند که اگر می خواهند پله های ترقی را بپیمایند با دوز و کلک چند پله را یکی کرده و زود خود را به بالا برسانند !! و برای همین است که در اغلب ادارات و سازمان ها ما مدیرانی داریم که اگر منشی شان نیامده باشد و قهر کرده باشد (!) نامه هایشان ننوشته می ماند و نخوانده !!! ما یک مدیری داشتیم که اصلا دست به نوشتن نداشت و اتفاقا خیلی هم بدخط بود و برای همین به من می گفت : " یک نامه از طرف من تایپ کن و فلان موضوع را شرح بده !! " یک بار با هم حرفمان کج افتاده بود و وقتی به من چنین درخواستی داد ، گفتم : " من کار دارم ، موضوع را بنویسید و بدهید منشی تان تایپ بکند !! " آن نامه نه تنها نوشته نشد بلکه آن موضوع تا چند ماه بصورت شفاهی پیگیری می شد !!!! چون نه تنها خودش را به آنجا هلانده بودند ، بلکه منشی اش هم بخاطر اینکه برادرزاده ی نماینده شهر در مجلس بود ، از نوع هلاندنی ها بود !!

 

سالهای کمی دورتر که ما به اسکی تشریف می بردیم ،در پیست دیزین شاهد این بودیم که مربیان درجه یک و با سابقه ی دیزین ( که اغلب هم هیچگاه مستطع نمی شدند !! و هر چه درآمد داشتند صرف پای منقلشان می شد !! ) توسط برخی افراد بظاهر متمول و پولدار برا یتدریس به بچه هایشان استخدام می شدند و پولهای کلانی هم می گرفتند ، مثلا چند برابرپولی که مربی درجه 3 می گرفت ، می گرفتند و یک بچه ی 5 ساله را پشت سرشان می گرداند و بیتر شبیه حرکت اردک با جوجه هایش بود (!) و البته مسائل حاشیه ای زیادی هم داشت و در کنار آن  اتفاقات زیادی را هم هزینه می کردند که البته برای پولدار جماعت زیاد مهم نبود !!! و چه حسی داشتند که بچه شان را مثلا فلانی آموزش داده است و این بچه هم یکی از تفاخرات زندگی اش به داشتن مربی اسکی در فلان سطح بود و صدالبته این بچهها هیچگاه چیزی نمی شدند و در همان اندازه ی خرید تفاخر می ماندند !! در حالیکه خیلی ها می آمدند و طبق روال عادی تا یک سطح با مربیان درجه 3 و بعد از یادگرفتن اصول پایه با مربیان درجه 2 و در انتها برای رفع اشکال و یک تغییر تکنیک ها با مربیان ارشد کار می کردند که هم شاگرد به استاد می آمد و هم شان همه حفظ می شد !!

 

حالا این فرهنگ غلط در این زاویه از جایگاه اجتماعی که ورزش باشد ، دوباره نمود پیدا کرده است و برخی سعی می کنند تا بگویند با اوردن یک مربی نام آشنا ( و البته مشکل دار !! ) دین خود به جامعه را ادا کرده اند و کاری کرده اند که هیچ پدری برای بچه اش نمی کند !! غافل از اینکه این مورد برای شیره مالیدن سر برخی هاست که زود گول می خورند و یقه چاک می کنند و از طرف دیگر برای راحت تر تیغ زدن بالادستی ها و از این محل امرار معاش کردن است !!

 

دیروز در خبرها خواندم که " کی روش " بلافاصله بعد از رسیدن به انتهای خط جام جهانی (!!) زود راه توجیه را پیش گرفته و مقصر را دیگرانی می داند که به تبم کمک نکردند و به ساز ناکوک او نرقصیده اند و طبق معمول به کسی پریده است که می داند او می تواند خیلی راحت دست اش را رو بکند !! اگردر این سالها " کی روش " چیزکی به ما و تیم مان یاد داده است (!) ما هم چیزکی به او یاد داده ایم تا مثل سیاستمداران مان هر وقت کم آوردند و وعده هایشان محقق نشد و دست شان رو شد ، زود توپ رابیاندازد میدان حریف و شروع به ننه من غریبم بازی دربیاورد !!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد