یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

رفته بودم ددر ... (2)

 

حوالی ساعت 1 بامداد بود که سر میز شام بودیم (!!) شنیدن این ساعت شاید برای بعضی ها تعجب آور باش و شاید هم برای خیلی ها تعجب نیاور !! من آدمهای زیادی را می شناسم که زندگی شان را بر اساس روند کاری تنظیم می کنند ، مثلا صبح ساعت 11 می روند سر  کار و برای همین ساعت زندگی شان نه بر اساس زندگی کارمندی که +3.30 آن می باشد !!

 

 

 

البته برای من که بیست و چند سال سر ساعت 6 بیدار شده ام و بعد از بازنشسته شدن این بیداری به ساعت 5.45 تقلیل یافته است (!!!) قبول کردن این قبیل ساعت زندگی کمی سخت است ولی مردم سلائق مختلفی دارند و مردم پایتخت بدلایل منطقی و گاه دلایلی زیادتری (!) با تنوعی از ساعات، زندگی می کنند !! با اینکه ساعت 2.45 خوابیده بودم (!!) بازحوالی ساعت 6 بیدار شدم و دوباره خوابیدم که این دوباره خوابیدن ، خودش خوب است و خواب هایش خسته کننده !!!

 

اولین چیزی که شدیدا به چشم آمد ، دعوای گربه های محله بود ، سر غذائی که یکی می آورد و بین آنها تقسیم می کرد و از قرار معلوم داوری را هم به یک سگ سپرده بودند و همان کله ی صبح کارمندی که حوالی 7 باشد ، یک قشقرقی بلند شده بود که یک سرش به جیغ و میوی گربه ها ختم می شد و یک سرش به واق واق سگ !! خلاصه اینکه در یکی از امن ترین و ساکت ترین محله های شهر (!!) چیزی که نبود آسایش و آرامش بود !!


در تبریز وقتی خانه ی مادر می رویم (!) یکی از همسایه ها جمعیتی از ماکیان ها را در خانه دارد و هر کدام در نوبت خود ( مانند گروه کر ارکستر !! ) آمده و آواز سر میدهند و در این میان صدای بوقلمون که هم بلند است و هم پرادعا واقعا شنیدن دارد ( به وقت بیداری !! ) و حال خراب کن است ( به وقت خواب !! ) ...


صبح خبر رسید که آن همسایه ی روبروئی که اتفاقا خانه شیک و مجللی هم داشت (!) یکی از قضات معروف می باشد و قسمت زیادی از امنیت محله مرهون حضور ایشان است و بنده گفتم و قسمتی از عدم آسایش و آرامش هم مدیون حضور سگ ایشان می باشد !!! من روحیه حیوان دوستی داشته و برخلاف خیلی از هموطنانم (!) آنها می بینم و حس می کنم ولی موافق نگهداری حیوانات ( هر چند سگ های میلیونی که متاسفانه طرفدار هم دارد !! ) در خانه و برهم زدن آسایش دیگران را ندارم ؛ و بنظر نمی شود به سگ فهماند که موقع دیدن گربه در بالای دیوار پارس نکند !!! یعنی از آن موارد هست که تربیت نمی تواند بر طبیعت غالب بیاید !!

 

تا دیگران بیدار بشوند من کمی گیم بازی کردم و بالاخره همه سر سفره ی صبحانه جمع شدیم ... همسر برادرم رفته بودند کلاس زبان و 11 برمیگشت و فکر می کرد ما تا آن موقع می خوابیم و ما نامردی نکرده و وقتی ایشان رسیدند ، دیدند که صبحانه را خورده و سفره را جمع کرده ایم !! کمی هم نشستیم و تی وی دیدیم !! خبر خاصی نبود و تنها شنیدیم که آمریکا چند فقره موشک به سوریه زده است !! و مهم تر اینکه اخبار ایران بقدری یک طرفه است که راست بودنش را زیر سوال می برد !!!

 

حوالی ساعت 12.30 بود که باتفاق برادرزاده ( دختر برادرم ! ) از خانه زدیم بیرون تا کمی تهرانگردی بکنیم ... بچه های امروز بسکه با سرویس و آزانس این طرف و آن طرف می روند (!) تا سر کوچه شان را نمی شناسند و این برای یک دبیرستانی فاجعه می باشد و این محله ی خود نشناس (!)  می خواست مرا ببرد و تهران را بگرداند (!) البته ما فقط می خواستیم کمی قدم بزنیم ...

 

از میدان منیریه باندازه ی تماشای چند فقره ورزشی فروش ، شروع کردیم و بعد کمی بالاتر رفتیم و زیر یک دیوار خیلی طولانی قدم زدیم !! دیدن دیوار بلند و طولانی و ایضا در بالایش سیم خاردار ( هر چند طرح دار و شیک !! ) دلتنگ کننده می باشد !! بعد پیچیدیم به یک خیابان دیگر و همینطور بیهوا قدم زدیم تا اینکه سر در یک خانه ی قدیمی ما را به خود خواند ... " خانه ی مقدم " ... چند وقت پیش یکی از همکاران عکس هایی از آنجا را نشانم داده بود و حالا بی برنامه و یهوئی مقابل آنجا بودیم !!

 

باتفاق رفتیم داخل و گشتیم و دیدیم و عکاسی کردیم ...

 

این سه فقره عکس از جمله معایب این وبلاگ است که ویرایش تصویر دارد ولی از نوع ماشین دودی !!! و به اختیار عکس را یه وری می کند !!!!! ببینم از کجا عیب یابی می توان کرد !!؟؟







نظرات 1 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 22:03

سلام

همیشه به سفر و گشت و گذار ...

شنیدم قلاده هایی اومده که به گردن سگهای بینوا میبندن(سگهای آپارتمانی) که موقع پارس کردن یه شوک ضعیف به حیوان بیچاره میده که دست از پارس کردن برداره ... بعد برای توجیه این قضیه نوشته بود: البته این امر ممکن است در نگاه اول کمی غیر انسانی به نظر بیاید اما مطمئناً تا سگ پارس نکند این قلاده شوکی به او وارد نمیکند، پس میبینید که دست خودش است !!!!!!!!!
(مثل اینکه به یه آدم بینوا تا بخواد حرف بزنه یه کشیده جانانه بزنی بعد بگی خوب حرف نزن تا کشیده نخوری، دست خودته)!!!

عکسها عالی بودن بخصوص عکس آخری محشر بود ...

اتفاقاً چند روز قبل داشتم با یکی از دوستان خوب وبلاگی که تهران ساکن هست تلفنی صحبت میکردم، گفت پاشو بیا تهران ببرمت خانه مقدم روحت تازه بشه!!

دست شما درد نکنه بابت به اشتراک گذاشتن زیبایی های سفر

سلام
آدمها همیشه برای کارهای نامعقول خود دلایل مختلفی می سازند ( نه اینکه بیاورند !! )
محوطه زیاد شلوغ بود و نامتعارف (!!) کم عکس گرفتیم !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد