می بینیــم :
می شنویم :
می گوئیـم :
می بینیم :
تقریبا زمان صرف ناهار بود که یکی از همکاران مسیر غذاخوری تا کارگاه را با کشیدن سیگاری طی کرده و موقع ورود به کارگاه ته سیگارش را زمین انداخته بود ، من در حال اس ام اس بازی با موبایل بودم که بوی سوختگی به مشامم خورد ، آرام آرام بطرف سالن پشتی رفتم ، با یک نفر هم احوالپرسی کردم (!) ، وقتی به بیرون در رسیدم متوجه شدم چیزی حدود 100مترمربع از گیاهان خشک شده ی پای دیوار کارگاه سوخته است و آتش دارد بطرف زیر درختان می رود ، خوشبختانه دو نفر که برای آبیاری درختان آمده بودند نیز سر رسیدند و آتش در همان ابتدا مهار شد ... بهمین راحتی و با یک ته سیگار و کمی بی حواسی ، می شد جریان دلخراش تری را ببینیم ولی همین کمی هم که دیدیم زیادمان بود !!
می شنویم :
در اتاق نشسته ام که یکی از همکاران وارد شد ، چایی را بهانه کرد و نشست و کمی از بیمه حرف زد ، مشکل بیمه برخی از کارکنان در این اواخر به بن بست خورده است آنهم از نوع " اگر نفهمم چکار می توانید بکنید !! ؟ " صندوق آینده ساز که با پراغ سبز سازمان گسترش اقدام به عضوگیری از کارخانجات کرده است ، متوجه شده است که بیمه کارگران بدردش نمی خورد و سود کمی برایش دارد ، برای همین دبه کرده است و رسما می گوید من قانون کار را به رسمیت نمی شناسم !! و خیلی جالب تر اینکه کسی زورش به او نمی رسد و معلوم نیست چه کسی پشت سرش ایستاده است !!! اخیرا چند با ر در مجلس مشکل فوق بررسی شده است و از قرار معلوم فردا در صحن علنی مطرح خواهد شد تا یکی بیاید جواب بدهد که این همه صندوق از کی و کجا دستورالعمل می گیرند !؟!؟
کمی " درد دل " و " تو بگو من بشنوم " ، " من بگویم و تو تائید کن " و همین ...
می گوئیم :
چند نفر بعنوان کارآموز در شرکت هستند ، چند روز قبل از تعطیلات دو نفرشان را بسته بودم به تخته و یک عالمه در مورد مزایای گذراندن دوره کارآموزی برایشان حرف زده بودم ، این بار سه نفر بودند و نشستم باندازه ی تاریخ کارخانه برایشان حرف زدم که حیف است که فقط قدم می زنند تا وقت شان تمام بشود و یادشان دادم که چگونه از این وقتشان استفاده بکنند !!
یعنی تنها کار مفیدی که در قبال آنها می شد انجام داد ، حالا خود دانند !!