یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یادآوری ...

 

دیشب باتفاق دوستی با عیالات متحده اش رفتیم سراغ فست فود لیمون ... البته یک دوست دیگر سعی کرده بود با ارسال یک فیلم از نوع تخریبی (!) مرا از خوردن فست فود بازدارد ولی به کمک حس ششم فیلم ارسالی اش را باز نکرده دیلیت کرده بودم !!

 

 

خلاصه اینکه توی راه سرم به حرف زدن مشغول بود وششدانگ حواسم به خاطره تعریف کردن و ناگهان متوجه شدم دوستم فرعی مورد نظرمان را رد شده است و دوباره رفتیم یک عالمه دور زدیم تا رسیدیم به ... نقطه سرخط !! البته مسدود کردن لاین رفت در اتوبان شمالی بعلت تعمیرات و زیرسازی مجدد ، در این اشتباه فاحش بی تقصیر نبود هرچند برای من گم شدن دلیل نمی  خواهد و بی دلیل هم گم می شوم !!!


اتوبان شمالی تبریز بدلیل حالت اضطراری که ناشی از پیش بینی انفجار ترافیکی بود بوسیله پیمانکاری سپاه ساخته شد و صدالبته که که ساکن آن منطقه هستیم می دانیم که برعکس اتوبان جنوبی که از نظر جنس خاک بسیار سخت می باشد در این منطقه شل و ولی خاک در حد اعلی می باشد ... طبق همان پیش بینی ها اتوبان بعد از افتتاح و بعد از گذشت زمان اندکی بصورت امواج خروشان درآمد که بخاطر نشست زمین بود . خیلی ها از همان ابتدا یقه ی سپاه را گرفته بودند و فکر می کردند خیلی می داننددر صورتیکه دست اندرکاران می دانستند که کار اورژانسی انجام می شود و هنوز بسیاری از خروجی ها و دوربرگردان ها اعمال نشده است و حالا بتدریج این اقدامات صورت می گیرد ولی در این مورد که نظر دادن آزاد است ( حتی بصورت شخصی !! ) باید به همه حق داد !!! آنهم از نوع تکان دادن سر بعلامت تائید ، نه بار مالی دارد و نه کار حمالی !!


القصه رفتیم جایی که باید می رفتیم ، البته دوستم بهمراه بانو ، قصد اخلال در کار ما را داشتند و وقتی من تیر خلاص را با یادآوری خاطره ای زدم ، پسر دوستم شدیدا از این پیروزی بدست آمده کیفور شد و بزن قدش !! رفتیم جایی که پسند خودمان بود ... در این دور و زمانه بچه ها حق وتو دارند !!


احتمالا در سرپرستی محل فوق تغییری صورت گرفته بود ، چون کسانی که آنجا بودند و ما را می شناختند دیگر در این چندبار آخری که مراجعه کرده ایم رویت نشده اند و یک مرد نسبتا مسن آنجا و در اتاق مدیریت مشاهده می شد !! خلاصه اینکه نشستیم برای شور و مشورت و انتخاب اینکه کی چی می خورد !؟ کمی بعد همان مرد نسبتا مسن میزها را دوری زد و پشت سر من توقفی کرده و توی گوش من گفت که قیافه ی شما خیلی بچشم من آشنا می آید ، آیا سابقه آشنایی وجود دارد !! نظر من با قاطعیت نه بود !! چون حواس من با توجه به کثیرالبرخورد بودن !! و مثل زبل خان همه جا بودن !! نمی تواند همه چیز را بخاطر بسپارد ، در چنین مواجهه هایی یا بلافاصله می شناسم یا زحمتش را بطرف می دهم که خودش را بشناساند ، مغز شریف من زور زدن را اصلا تحمل نمی کند !! و زود به بیراهه می رود...


خلاصه اینکه همان فرد یکی دو تا سوال کرد و بالاخره در کارخانه ایستاد و معلوم شد حدود 11 سال قبل از کارخانه ی ما بازنشسته شده است ، و در امورمالی کار می کرد ... در همان حول حوش بود که کارخانه به سه قسمت تقسیم شده بود و هر کس برای خودش ساز جدایی می زد ، ولی باز جای فکر کردن داشت که از کجا مرا شناخته است !! موقع بیرون آمدن یک دلم می گفت بروم و حداقل نام او را بپرسم و آن یکی دلم می گفت که نروم ؛ من خیلی وقت است که دودل تشریف دارم !! ولی بحساب یک یادآوری نرفتم تا دفعه بعد اگر همپایی پیدا کردم بروم و بپرسم ... پس حالا چرا آن خاطره را بنویسم !؟!؟ بماند برای زمانی که پرسیدم و مطمئن شدم !!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
افسانه ! سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 20:33 http://afan.blogfa.com

سلام چه خوب که سر وقت از بلاگفا خانه تکانی کردید بعد کلی مشکل و مصیبت کل وبلاگ پرید و این ادرس برام مونده چون وقت ندارم بیخیال شدم سر وقت خانه تکلنی اساسی میکنم منظور هستیم هنوز ...

سلام
بلاگفا یک مورد مشکوکی دارد و هر از گاهی دچار سکته می شود !! خیلی از بلاگفایی ها دپرس شده اند !!
البته شما می توانید هر از گاهی از وبلاگتان نسخه پشتیبان بردارید ، خوب است

افسانه ! چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 12:28 http://afan.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد