یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بی آب و دم کرده ...


دیروز هوا خیلی گرم بود ، برای برخی جاها مانند اهواز بالای 50 هم گزارش شده بود ولی دلیل نمی شود هوای تبریز برود تا حوالی 40 ، تبریز گفته اند و هوای خنک تابستان و مخصوصا شبهای تابستانی اش ، که ملت همیشه در صحنه ی پارک ، باتفاق مهمان هایشان تا حوالی سحر میان درخت ها پلاس بشوند و برای اینکه سردشان نشود یک چیزی هم بکشند روی خودشان !!

 

ادامه مطلب ...

قصه های بهلول داننده


روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟
بهلول گفت: نه!
پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟
بهلول گفت: نه!
پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟…

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت: نه!
بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت: نه!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت: چرا؟
من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!

 

کشمش سرگشته در آبدوغ خیار زندگی


امروز بعدازظهر باد بود از نوع گرم آن ، من بودم از نوع بی خواب و خسته ی آن ، تصمیم بر خوابیدن بود از نوع مصمم آن ... چشمانم را که بستم قصه ی خواب شروع شد ولی با دردسرهای آن !!؟

  ادامه مطلب ...

طالبی بستنی ...


روزنوشته های این روزها بیشتر در یک حال و هوا می گردد ، یا گلایه از بی خوابی است و یا شرح ددرهای شبانه !! دیروز عصر مادر زنگ زد که برای افطار یک عده را در رستوران بالای کوه به حساب من مهمان دعوت کرده است !! منهم که کلا خسته و کوفته و بدخواب شده ، اعلام کردم که با تاسف باید بگویم که میزبان حال ندارد بیاید !!

 

ادامه مطلب ...