فیلموگرافی ...

دیروز از من خواستند یک گزارش تصویری از کارخانه بگیرم ، هرکارگاه چیزی حدود یکی دو دقیقه ، در مجموع چیزی بشود در حد یکربع بیست دقیقه فیلم ...

امروز رفتنی نوکیا و گوپرو را هم برداشتم تا ببینم با کدامیک خوب نتیجه می گیرم ، نوکیا قبلا امتحانش را داده بود و در فضاهایی که نور کم و شدید باهم قاتی هستند یک چیزهایی برمی دارد ، هوآوی کلا قات می زند در این موارد ... یکی هم اینکه بهترین عکس ها از ذوب ریزی و بوته های ذوب و کوره های ذوب را من با نوکیا گرفته بودم ...

حوالی ظهر که داشتم با نی نی گربه ی کارگاه بازی می کردم یادم افتاد که باید کمی فیلمبرداری بکنم ، یک گربه کوچولویی داریم که تماشایش حس خوبی به آدم می دهد ، بیشتر به عروسک می ماند ، هنوز خیلی کوچولو تشریف دارد ولی با همان قد و قواره برای خودش خوب جا باز کرده است ، دوست و دشمن و بزرگ و کوچک هم نمی شناسد !! وقتی به گربه ها غذا می دادم راست می رفت و از دهان یکی از گربهها غذایش را می گرفت و می رفت زیر یخچال یا زیر ماشین ها می خورد ، اگر گربه ی بزرگی به گربه ی در حال غذاخوردن نزدیک شود قشقرقی می شود آن سرش ناپیدا !!!

از برخی کارگاهها یک دقیقه و برخی کمی بیشتر فیلم گرفتم ، وقتی توی کامپیوتر ریختم و تست کردم دیدم چیز خوبی شده است ، البته باید دوباره از اول همان ها را بگیرم ، هر کسی از بغلم رد می شد یک حرفی می زد و یا تیکه ای می انداخت ... باید کنارم مامور بردارم که مزاحم ها را دور بکند ...

یک گربه ای هم که از دور مرا دیده بود وسط فیلمبرداری آمده بود هی مرا صدا می کرد که میو میو ... !! شده بود گوینده ی متن فیلم !!

===

ظهر خبر آمد که فوتورافچی در بیمارستان بستری شده است ، گفتند بدلیل خونریزی معده ، یک عمر درد معده را من کشیده ام و حالا خونریزی اش را او کمی کند ، دوست خوب به او می گویند ... ظهر زنگ زدم و زیاد حالش خوب نبود ، از قرار شنیده ها توی بخش ویژه نگهداری می شود !