دیشب برای تولد دعوت بودم و برای همین حوالی ظهر رفتم کارگاه دوستم ، هم در کارگاه بودم و هم ناهار را مهمان شدم و هم اینکه هوس کردم طرحی برای هدیه تولد پیاده کنم و با همکاری دوستم یک چیزی درآوردیم ...
یک چیز متفاوت شد ، اول بنظرم می آمد بجای ساعت چیز دیگری بگذارم ولی بعد همان طرح اول را پیاده کردم که بعدا اگر یادم افتاد فکر نکنم اگر می شد چی می شد !!!!
حدود 6 - 7 ساعتی آنجا بودم ، یک سفارشی هم از طریق یکی از همکارهایم داشتم که فرصتی شد و آن را هم انجام دادم ، تجربه که بالا می رود آدم ناخودآگاه تبدیل به موهبتی برای دیگران می شود !!!
عصر باتفاق یکی از دوستان راهی مهمانی شدیم ، البته سر راهمان سری به یک مجتمع بزرگ تجاری هم زدیم و چند فروشگاه را گز کردیم !! دنبال چیز خاصی نبودم ولی اگر چشمم چیزی را می گرفت مطمئنا نه نمی گفتم ، یک جورایی روی مود خرید هم بودم !!
در ادامه مسیر به یک سه راهی رسیدیم و من گفتم از سمت چپ برود ولی دوستم نظرش این بود که راه سمت راستی درست است ؛ هنوز جوان است و نمی داند هر راستی درست نیست ، حرف هم باید راست و حسینی باشد که درست باشد !!! خلاصه اینکه راهمان دورتر شد و چقدر باحوصله به شماتت های پدرانه ی من گوش می داد ...
توی مهمانی زیاد نبودیم ولی خوب بودیم ، هم خوردیم و هم زدیم !! برنامه ی ددر نیمه ی خرداد را هم فی المجلس اوکی کردیم و یهویی نیمه شب شد ...
سلام سلام
کجا ان شاءالله... یه ددر شب خواب؟
و
اسم این یک ساله فسقل به چه معناست؟
سلام
باریش ترکی است و بمعنای آشتی و صلح
احتمال قریب به انشاءالله (!) طرف رامسر
سلام سلام
بسی بسیارزیاد متشکرم
ان شاءالله فردا 12 ظهر به بعد ،مطلب شما در همساده ها بروز خواهد شد.