یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

میر کارگاهی !!


دیروز سر ظهر بود که بخاطر چند کار بانکی و شرکت در یک مراسم ختم رفتم خانه ، البته هیچکدام ضروری نبودند !! موقعی که داشتم می رفتم سرپرستی کارگاه را به یکی از همکاران موکول کردم ... البته از این کارها نمی کنیم ولی چون یکی پرسید که اگر کار داشتیم به چه کسی مراجعه کنیم او را معرفی کردم !!!

  

خیلی ها بسته به شرایط زمان حال شان ، عشق و حال شان را تنظیم می کنند و بعد از سپری شدن مدتی می بینند که باید کمی تدبیر و آینده نگری باید می کردند و در موقعیتی هستند که ارتقا برایشان ممکن نیست و یا به سختی بدست می آید !! این قبیل آدم ها از سر ناچاری مقدار زیادی عقده با خودشان حمل می کنند و متاسفانه در بسیاری از موارد دیده شده است که آن را به نسل بعدی خود بصورت رفتاری و یا گفتاری انتقال می دهند و هیچگاه نمی گویند که این سرسری گرفتن بدلیل خودسری آنها بوده و ...


یکی از دلخوشی های من این است که همکارهایی که زیادی ادعای محبوبیت ، دانایی و حق و عدالت و ... می کنند در شرایط خاصی گیر انداخته و به روش های مستقیم یا غیرمستقیم تحریک م یکنم که بروند در انتخابات شورا کاندید بشوند و حتی در برخی موارد تشویق و تبلیغ می کنم تا بعنوان شورا انتخاب بشوند و آن وقت با تمام وجود بی لیاقتی و نادانی شان را به رُخ مبارک شان می کشم !!! بهرحال خارج گود نشستن و حرف زدن راحت است و بقول قدیمی ها " مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید !! "


داستان میر نوروزی که معرف خیلی ها هست !!!؟ 


در قدیم رسم بوده در برخی روستاها برای چند روز عید نوروز ، یکی را بعنوان میر انتخاب می کردند و در آن چند روز حرف حرف او بود و هر دستوری دوست داشت می داد ، غالبا برخی حرفهایی که در روزهای عادی نمی شد به زبان آورد در این روزها از زبان میر به بالادستی ها منتقل می شده ، گاهی هم میر نورروزی کمی زیاده روی می کرد و جوگیر می شد و حرف نسنجیده و دستور ناپخته می داد و بعد از اتمام مهلتش ، برایش گران تمام می شده !! برای همین در شعر حافظ هم این فرصت ، غرور و حضور چند روزی را بنوعی گوشزد کرده و می گوید " که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی "


هر وقت من نباشم یکی را بعنوان میرکارگاه انتخاب می کنم تا هم خودش حساب کار دست اش بیاید و هم من و هم دیگران ... تغییر لحن و رفتار گاه بقدری ملموس می شود که برای چند هفته دلخوشی ما را تامین می کند ... این قانون است که اگر نتوانیم همدیگر را درک بکنیم باید به همدیگر بخندیم !! و این قانون در جامعه ی ما قدمتی فراتر از کورش دارد ...


خلاصه اینکه شارژ کمی قدرت می تواند جنبه هایی از ما را بیرون کشیده و پررنگ تر نماید ؛ البته هرکس بدلیل شخصیت و وقارش برای تکان خوردن نیروی متفاوتی طلب می کند !! نکته جالب این جاست که چنانچه شخص کوچکی را در پست بزرگی قرار بدهند !! آن پست را راحت تر می تواند به اندازه ی خودش کوچک بکند تا اینکه خودش را در آن سطح بزرگ بکند !!


صبح که رسیدم کارگاه ، از همان رختکن داستان های اتفاق افتاده در بعداز ظهر دیروز دهان به دهان می گشت و به من می رسید ... گلایه ها ، بگومگوها ، و تخریب های دوستانه و شوخی های خصمانه و .........

 

نظرات 1 + ارسال نظر
GRBL شنبه 26 اردیبهشت 1394 ساعت 00:57

در طول زمان مطالعه ی این پست این بیت پشت سرم زمزمه می شد...
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف / مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد