شاخ آوران !!

دیعصر زنگ زدم به یکی از دوستان ، داشتند می رفتند " لاله پارک " ؛ من یکی دو تا کار کوچک داشتم قرار شد کمی بعد باهم تماس بگیریم تا لااقل شام دورهم باشیم !!

 

بعد رفتم سر قرارهایم ، ویترین یک بوتیک داشت از دور مرا صدا می زد ، رفتم جلوی ویترین و چند تا تی شرت گذاشته بود که چشمم را گرفت منهم رفتم دو فقره از آنها را گرفتم !!!

شب از وقت شام گذشته بود که تماس گرفتم و خبر دادند که فعلا در حال دید زدن فروشگاهها هستند ، پرسیدم چیزی هم گرفته اند و از قرار معلوم به تماشا گذرانده بودند !! خبر دادم که من که قصد خرید نداشتم دو فقره گرفته ام !!!

===

اخیرا بازهم خواب های عجیب و غریب می بینم ، دیروز ظهر رفتم خانه و حدود سه ساعتی خوابیدم ، یک خواب عجیب دیدم و کلی خوش گذشت ... بیدار شدنی می خواستم آن را بنویسم که دیدم مزه اش می ریزد !!!

شب فکر می کردم بدلیل خواب عصر بدخوابی داشته باشم ولی شب را هم خوب خوابیدم و باز یک خواب خوب دیدم ... بی دلیل نیست ک از سریال های آبکی تی وی خوشم نمی آید !!

حیف که دارم هدر می روم ؛ حالا آنور آب بودم از هر یک ربع خوابم ، سریال می ساختند شصت قسمت !!

===

در قدم زنی شبانه مورد جالبی پیش آمد ، یک نفر با تلفن داشت به یکی آدرس می داد و در معرفی خودش بعد از اینکه اسم و فامیلش را گفت با یک طمانینه ی خاصی افزود : " اگر آمدی و از فامیلی ام نشناختند بگو صمد رونی !! " من و دوستم کلی زدیم زیرخنده ، یعنی خود رونی آنجا بود می زد زیر سکته !!!!

من : کاش دوربین درمی آورم و عکس اش را می گرفتم !!

دوستم : چرا ؟

من : می گذاشتم توی صفحه ی کتاب صورتم تا یک نظرسنجی بکنم ببینم چند نفر از این قیافه یاد رونی می افتند ، ناسلامتی روزانه ششصدهزار نفر از صفحه ام بازدید می کنند !!

دوستم ( با تعجب ! ) : واقعا !!؟

من : حالا ششصد هزار هم نشد ، شصت هزار تا ... نشد شش هزار تا ... نشد شش تا در روز !!! حداقل شش روز یکبار که یکی سر می زند !!! یعنی دروغ من اندازه ی لقب رونی این پیسمریخ نبود !!!؟

* پیسمریخ = پوست و مو ریخته !!