انصاف ...

یکی از همکارهای ما تازگی ها راه افتاده است و دارد مسایل عقب مانده اش را از طریق شهرداری و سایر ادارات حل و فصل می کند و برای همین فرصتی که پیدا بکند پشت سر این اداره و آن اداره صفحه می گذارد ...

 

یک بی انصافی عام در ملت ما وجود دارد و آن اینکه فرد از اشتباهات عمدی خودش در انواعی از قصورهایی که داشته است براحتی گذشت می کند و یا چون دلایلش برای خودش قانع کننده است انتظار دارد برای همه هم قابل قبول باشد و از طرف دیگر دوست دارد تا دیگران کارهای عقب مانده اش را عین ساعت ( آنهم ساعت های سوئیسی !! ) سر وقت و بدون کوچکترین زمان تلف شده و به بهترین کیفیت انجام بدهند !! حالا یکی دو اشکال اساسی بر این فرهنگ غلط حاکم است ؛ اول اینکه انتظار داشتن از دیگران که بیشتر از خود انسان برایش دلسوزی کنند یک اشتباه از پایه غلط است !! دوم اینکه فکر کردن به اینکه دیگران چرا باید با ما فرق داشته باشند وقتی مثل ما در همین فرهنگ رشد کرده اند !!؟

چند روز پیش من چند تا کار بانکی داشتم و در یکی از بانک ها دیدم که کارمند مربوطه خیلی کله پا عمل می کند و کلا شوت تشریف دارد ؛ کمی نگاه کردم !! بعد برای اینکه حواسم از او پرت شود کمی همکارش را دید زدم !! بعد کمی تزئینات و دکوراسیون را تماشا کردم ( که البته یک سری موارد برایم جالب آمد ) !! و بعد دوباره او را نگاه کردم ... هنوز سر پله ی اول داشت تلاش می کرد !! بعد کمی حرص و جوش خوردم و کم کم فشارم داشت می زد بالا ، احساس کردم که دارم عصبانی می شوم ( البته زیادی حق داشتم !! ) ، بعد نگاهم به ساعت افتاد و شماره ام را نگاه کردم و دیدم از زمان ورودم به بانک تا آن لحظه بیست دقیقه رد شده است و حدس زدم که عصبانیتم بیجا بوده و تنها دارد با اعصاب من بازی می کند... وقتی برای سه تا کار بانکی یک روز مرخصی گرفته ام (!!) و وقتی رئیس بانک مشغول لاس زدن با خانم دکتری است که برای پسرش می خواهد حساب باز بکند (!!) و وقتی معاون شعبه باتفاق سه تن از همکاران رفته برای صبحانه (!!) چرا باید عجله بکنم !!؟ و حرص بخورم !!؟ کمی که آرام گرفتم کارم راه افتاد !! شاید دلیل انتظار بیجای من این بود که دقیقا کاری مثل آن در بانک دیگر سر پنج دقیقه برایم تمام شده بود !!! تازه این کارمند مرا نمی شناخت ،  اگر این کار را در حسابداری اداره ی خودمان داشتم مطمئنا تا چند روز حل نمی شد !!

یکی از همکارها که مسئولی ست در بغل دستِ ما داشت به صحبت های همکار ما گوش جان می داد و با سر و دست و کله و پا حرفش را تائید می کرد و ... در ادامه کاسه داغتر از آش شد و موارد مشکوکی که همکارمان تعریف می کرد را مهر تصدیق می زد !!

برای متفاوت بودن بهتر است شما طرف سوم شخص غائب را بگیرید !!! چون فرهنگ رایج به سوی محکوم کردن دائمی سوم شخص غائب ، پاچه خواری مخاطب ، امام زاده بودن متکلم پیش می رود !! 

به همکار مسئول گفتم : " آقای فلانی را در کارگاهتان ندیدم ، امروز نیست !؟ " گفت : " به من چیزی نگفته است ، نمی دانم !! " گفتم : " نفر زیردست تو ساعت 8/30 است و نمی دانی سر کارش آمده است یا نه و آن وقت به این راحتی پشت سر فلان اداره و روسایش بدو بیراه نثار می کنی که نمی دانند کارمندانشان کار مردم را چطور راه می اندازند !؟ " از بدجایی گیر داده بودم و از رنگ صورتش معلوم بود توی دلش مرا به فحش بسته است !! بعد خودش را گرفت و گفت : " این حالا موردی است و شاید مشکلی برایش پیش آمده است ! " به همکارم رو کرده و پرسیدم : " تا حالا چندبار به اداره فوق مراجعه کرده ای ؟ " جواب داد : " بار اولم بود ... " گفتم : " اگر واقعا مال آنها هم موردی بوده باشد ارزش اینهمه حرفی که پشت سرشان زدید را داشت !!؟ "

===

امروز تراکتورسازی با استقلال بازی دارد ، برای همین دو نفر دیروز به بهانه بردن ماشین به مکانیک و بردن همسر پیش دکتر مرخصی رد کرده اند ؛ من هم که گنگ تشریف دارم و دروغ هایشان را باور می کنم ... یکی کمی قبل برگ ساعتی گرفت به بهانه رفتن به دادگاه یکی از فامیل ها !! یکی هم اس ام اس داد که بعد از ظهر کار ضروری پیش آمد و نمی تواند بیاید !!! من هم که با همه موافق بودم !!!

یکی از همکارها که پیشم بود ، نقش همان موارد بالا که آبی کردم را بازی کرد !! و گفت : " امروز برای بازی مانده اند و دارند برای ما فیلم بازی می  کنند !! " گفتم : " اول اینکه برای من نه برای ما ، تو خودت را بیخود درگیر نکن !! ضمنا امروز نوبت آوازخواندن آنهاست تو صبر کن و فردا که نوبت رقصیدن من شد به آنها توضیح بده !!! "