یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ولش کن !!


ما کارگاهی داریم که معرف حضور هستند و همکارانی که داستان هایشان هر از گاهی ذکر می شود ، یکی از این همکاران زیادی داشت از روستایشان تعریف می کرد که من به داد خلق رسیدم و پرسیدم : " تو که اینهمه تعریف می کنی تا بحال وقت گذاشته ای تا بدانی معنی اسم روستایتان چیست و یا ریشه اش از چیه !!؟ "

  

بنده خدا چهارچرخش قفل کرد ،


( توی پارانتز اول : در منطقه ما اسامی خاص زیادی وجود دارد که برخی به ریشه های قدیمی زبان ترکی برمی گردد ، مثل زبان تاتی ، یا اوراتویی و ... که حالا یا منسوخ و یا متروک هستند و یا برخی اسامی در زمان پهلوی ( خاصه پهلوی دوم ) در طرح فارسیزه کردن اسامی شکل و شمایل فارسی یافته اند که مثل دورگه ها یا تلفظ ناجوری دارند و یا معنی خاصی ندارند !!! )


خلاصه اینکه تا صبح امروز مهلت داشت که برود تحقیق بکند و بیاید و جواب بدهد !! یکی از همکاران همان دیروز گفت : " محال است برود و از یکی بپرسد چون اصلا به کسی که بیشتر از خودش بداند اعتقادی ندارد !!! "


( توی پارانتز دوم : برای هر چیزی واحدی است و واحد تشویق و تنبیه در کارگاه ما سنگدان مرغ است ، برگ ساعتی گرفتن منوط به خرید سنگدان مرغ برای گربه هاست و انواعی از  جریمه های حق و یا ناحق به آن ختم می شود !! )


خلاصه که امروز دست خالی آمد و مطلبی پیدا نکرده بود ... گفتم : " بعد از سرشماری شهر و روستاها ، حداقل نام روستاها در اینترنت با تایپ کردن بدست می آید ، و تازه تر اینکه بچه های خیلی از روستاها بعد از شیوع اینترنت و موبایل و ... خوششان می آید برای روستایشان وبلاگ بزنند ، حداقل با یک تایپ کردن می توانستی به چیزهایی برسی " بهرحال زحمت نکشید و جریمه اش نصیب گربه ها شد !!


تعریف می کرد که در روستایشان یکی بود که وضع کار و بار و مالی اش خوب بود و پسرش را برای درس خواندن فرستاده بود تهران ، بعد از چندسال پسرش برگشته بود و یکنفر به پدرش مژده برده بود که پسرت برگشته ، در آن زمان پول نقد توی جیب هر روستایی پیدا نمی شده ( برعکس حالا که روستایی مکه - کربلا ندیده وجود ندارد !! ) و آن مرد پنج ریال به مژده آورنده داده بود ...


القصه مرد در خانه در مورد هر چیزی از پسرش سوال کرده بود ، چون نمی دانست گفته بود : " ولش کن !! " فردای آن روز از مرد پرسیده بودند : " پسرت برایت چی آورده است ؟ " جواب داده بود : " یک عالمه " ولش کن !! " آورده است ... " حالا داغ پنج ریالی که بدل مرد مانده بود و چطور از چنگ مژده دهنده درآورده بود بماند !!؟


===


دیشب در خانه تنها بودم و یکهویی هوس فست فود کردم ، موبایل ها را برداشتم و چتر را هم ؛ خبر رسیده بود که دو روز آینده باران خواهد آمد !! هنوز ابر بود ولی بارانی نشده بود ، رفتم کمی قدم زدم و چندتایی عکس موبایلی گرفتم ، مخصوصا از میدان و برج ساعت ، برگشتنی هم رفتم ساندویچ خوردم ، یک عکس هم برای وبلاگ کنار گذاشتم


http://s4.picofile.com/file/8186846476/2015_05_04_1283.jpg


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد