دیروز با همکاران رفتم فوتبال ... یکی دو ماهی می شد که فوتبال نرفته بودم برای همین تصمیمی برای زیاد دویدن و فیلم بازی درآوردن نداشتم ، یکی دو نفر هم بودند که باید توی مسیرمان به سالن می رفتند از خانه وسایل ورزشی برمی داشتند ، مسیری که رفتیم ناخودآگاه همان مسیری شده بود که همیشه می خواستم برای یکبار هم که شده از آنجا عبور بکنم ...
کارخانه ی ما در محوطه ی یک روستای بزرگ قرار دارد که شاید سابقه اش باندازه ی شهر بوده باشد ، ولی مجاورت با یک شهر بزرگ می تواند تا آخر عمر شهر کوچک را روستا نشان بدهد ، البته اگر جایی با چنین وسعت و جمعیت در هلند باشد اگر پایتخت نباشد شهر دوم یا سوم محسوب می شود ولی شانس هم چیز خوبی است !! خلاصه اینکه بندرت مسیر مااز داخل آنجاست و دیروز که رفته بودیم تا چند نفر را برداریم و آنها وسایلشان را بردارند توفیقی شد تا کوچه پسکوچه ها را هم زیارت بکنیم !! یکی از دلخوشی های ما این است که در صحبت هایمان به همکارانی که از آنجا می آیند روستایی می گوئیم و آنها هم بصورت اقلی حساسیت نشان نمی دهند ولی بصورت اکثری همگی به این رفتار حساسیت نشان می دهند و برای همین در طول بیست سالی که در اینجا سابقه دست و پا کرده ایم تنها تنوری که خاموش نشده است این بحث است !! و بعدا باید مفصلا در باره آنجا بنویسم که احتمال قوی بعد از بازنشسته شدن است و زمانی که دستشان به من نرسد !!!
چند مدتی بود که مسابقات فوتبال بود و بدلیل حساسیت بازی ها ، نتیجه مسابقات اکثرا مساوی و یا با یک یا دو گل تمام می شد ، برای همین دیروز جوری تیم بندی کرده بودم تا تعداد گل زیاد بشود ... و این طور هم شد ، آخر کار نتیجه یک چیزی حدود 12 - 8 بود !! و این یعنی یک بازی دوستانه و پرگل از نوع دلخواه من !!
کم دویده بودم و کشش عضلانی و در رفتگی و کوفتگی نداشتم و بحمدلله بخیر گذشت !!
شانس خیلی چیز خوبی است... در مورد هر چیزی هم صادق است!
من با شانس سر و کار دارم ولی اعتقاد خاص ندارم !!
شانس و خجه بانو و حکاکی وووو
ما هم خیلی اعتقاد نداشتیم اما داریم معتقد میشیم کم کم