یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

چَتــــــگرد هفته !! (1)

 

قبلاها من یک دوستی داشتم که هر از گاهی نشست شبانه برگزار می کردیم ، البته دور میز پیتزا !! همیشه در زندگی من پیتزا یک بهانه بیشتر نبوده ولی چون نمی شود بی بهانه زندگی کرد برای همین همیشه پیتزا هم بوده !! قبلاترها دور بساط باقالی فروش بصورت سرپایی هم می شد نشست برگزار کرد ولی حالا نه از آن دوستان خبری هست و نه از باقلا فروش محله !!!

 

 

- سلام ... ؛ کف احوال ؟ میگن خوب باریده آنجا ؟ (10:33)

 

- سلام ، دیروز 10 ساعتی بارید و امروز دارد آب می شود ... چه خبر از آنور آب ؟

 

- 10 ساعت !! ساغ اول !! و اما اینور آب ...

 

- دیر آمد ولی شیر آمد ...

 

- اون روز رفته بودم دان تاون ... دفتر یکی از شرکتهای اجاره خانه آنجا بود ، گفت برو یک ساعت دیگه بیا ... این سه تا عکس را اون موقع گرفتم

    

 

 

 

 

 

- پس " برو یک ساعت دیگه بیا " بین المللیه ؟

 

 

- سر پیری دارم آئین نامه میخوانم ...

 

- موهات رو هم که زرد کرده ای ؟ ( آیکون خنده )

 

- چی بین المللیه ؟

 

- برو یک ساعت دیگه بیا !!

 

- اول به کاشت مو توجه کن بعد به زرد کردنش ( آیکون نیشخند )

 

- آره بابا ... اینجا با آسانسور که وارد یک طبقه می شود ، وارد یک محوطه محصور می شود ، که فقط یک تلفن گذاشتن و یک صندوق پست ، درها دیجیتالی قفل هستند

 

- دزد زیاده !؟

 

- یه کم سخت می گیرند ، نه بابا امنیت خیلی بالاست ... شرکت های بزرگ اینجوری هستند

 

- منشی هاشون خوشگلند ، می ترسند ...

 

- فکر کنم سیستم هاشون رو از آمریکایی ها کپی کرده اند ( آیکون خنده ) ... ممکنه !

 

 

 

این چلوکباب رو فرستاده بودم ؟

 

- منیم اولن یئریمدی دا !!

 

- این چلوکبابی کارش درسته !!

 

- قبلی را خورده بودم !!

 

- ( آیکون نیشخند )

 

- توی ظرف یکبار بود انگار !!

 

- این صاحبش کرد است ، اون قبلی روبروی مسافرخانه ای بود که میمونم ، غذاش بد نیست ؛ ولیاینی که عکسش رو می بینی واقعا درحد چلوکباب تبریزه ! غذاش حلال هم هست ... یه پیتزایی حلال هم پیدا کرده ام ... عین پیتزای تبریزه ، جات خالیه ( آیکون خنده ) ... پیتزای هفتگی ... اونم بچه ی جنوبه 

 

- پیتزا بلوط هم محلش را تخلیه کرده ، شام آخر را نبودی من جایت را خالی کردم ...

 

- نوش جان ... جمع کرد یا جاش رو عوض کرد ؟

 

- جمع کرده بامید جای دیگر ... مهلتش تمام شده بود

 

 

 

- این هم ماشین یه دوستی بود با صفر تا صد چهار و نیم ثانیه !!

 

- این شهربازیه !؟

 

- کاسیب اوشاقی اولمیه سن ، آره واقعا 

 

- یعنی دوه چی رو ایکی ثانیه می ره !!!؟ ( آیکون خنده )

 

lol ... آقا دوه چی رو با ایرباس380 هم نمی شود ایکی ثانیه رفت !! مشغول کاری ؟

 

- با قوش تفنگی می زنند !؟!؟

 

- او نمندی ؟

 

-  توی خانه ام ... جمعه است ها ... تفنگ ساچمه ای که پرنده می زنند ...

 

- ای ول راست میگی جمعه ست ... چی رو می زنند ؟ متوجه نشدم

 

- ایرباس رو دیگه ...

 

- lol  ... گرفتم ... آقا اینجا یه چیزایی بیرون  آدم می بینه !!

 

- دیدنی هااااااا !؟

 

- اول اینکه معلولها زیاد میان بیرون ، و خیلی روپای خودشون هستند ، هم جسمی و هم ذهنی ، 50درصد فضای داخل اتوبوس ها برای معلول ها ، پیرها ، باردارها و نوزاددارها طراحی شده است ، در حالت عادی می توانی بنشینی ولی اولویت با آنهاست ، جلوی اتوبوس ها همه جای دوچرخه دارد

 

- آخه چرا !؟!؟ ( آیکون خنده )

 

- چی چرا ؟

 

- زیادی رعایت کردن دیگه ... (10:57)

 

 

شاید ادامه داشته باشد ... 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
GRBL جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 17:47

سلام،
اینکه نمی شود بدون بهانه زندگی کرد،درست، ولی نوع بهانه برای زندگی هم خیلی مهم است... خوشبختانه بهانه های شما از نوع خوشمزه اند.
از مهمترین مشخصه های یک دوست خوب یادکردن همدیگر است حتی از راه خیلی دور... این نوع یادکردن ها هم که همراه عکس و توضیحات باشد فاصله را هم از بین می برد...
این طور که ایشان صاحب چلوکبابی و پیتزا فروشی را شناسایی و معرفی کردند شک ندارم در ادامه مکالمات صاحب آن شرکت هم وطنی از آب در می آید با آن جمله ی آشنای وطنی...
مکالمه ی شیرین و جذابی بود ...منتظر بقیه ی داستان هستیم...
یک خواهش هم از دوستتان داریم که اگر علاقه و وقت داشته باشند تجربیات سفر و زندگی در فرنگ را به صورت روزانه نویسی و البته مصور به راه بیاندازند.

سلام
دوست ما که کانادا رفته در یک کلام گل سرسبد بود و برای همین بعید نیست که از همان قدم اول آلبوم عکس و ریز برداشت ها را شروع کرده است ، شانس مان بکشد و به ما هم بدهد !!

محمدرضا جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 23:54

ماهم امروز بعد از مدتها با فوتورافچی از نزدیک و روبرو چت کردیم درحالیکه امروز صبح در شاهگلی مشغول عکاسی از برف تازه باریده در تبریز بودیم که چشممان به جمال ایشان که با خانواده مشغول عکاسی بودند روشن شد و ذکر خیر شماهم فراوان چت شد .

ما ذکرمان به زبان فوتورافچی می رود ( دائما ) ولی در خیر بودنش شک داریم ( دائما ) ...

khatere hastam جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 11:56

در مملکت اجنبی چه خبرهایی ست والله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد