یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اولین روز تعطیل ...

 

خیلی سال پیش در دفتر حسابداری چاپخانه ای که با دوستم در آنجا شریک بودیم ، دوستم این جمله را نوشته بود " حتی ساعتی که خواب مانده است در طول شبانه روز دوبار کارش را درست انجام می دهد !! " 

  

 

برنامه ی سه روز آخر هفته ی من استراحت از نوع مطلق است ، چیزی که در شرایط فعلی تنها نیاز من اگر نباشد می تواند مهمترین آنها باشد !! مطمئنا در این سه روز اگر چیزی نخورم فرقی به حالم نکرده و به نفعم خواهد بود ، هرچند این مورد هرگز عملی نخواهد شد و دیر یا زود آنقدر خواهم خورد که نخوردن به اولویت اول بیاید !! دوستان هم که به اضافه شدن وزن کمک های مجازی و حقیقی می کنند !!

 

 

این یک نمونه از کمک های مجازی برای تشویق به خوردن !!

 

 

دیشب مهمان داشتیم و خودم هم مهمان بودم !! در خانه این مزیت را دارم که روی من اصلا حساب نمی کنند ، نه برای مهمان رفتن و نه برای مهمان دعوت کردن !! یکهویی من و مهمان با هم به آسانسور می رسیم و چقدر تعجب می کنند وقتی می بینند من از دیدنشان تعجب می کنم !!!

 

من دیشب به مهمانی ام رفتم و مهمان ها ماندند و سفره ی رنگین و تلویزیون بزرگی که برای آنها خریده ام تا سریال های آبکی ببینند و حرص بخورند و کمی هم شاید اشک شان در بیاید !! آنجا هم که فوتورافچی بود و هی پارازیت در می کرد و  متاسفانه کارساز نبود !! چون من بیشتر با فوتوچه مشغول بودم و به باباش محل نمی گذاشتم !!!

 

موقع شام سعی کردم که کم بخورم ولی وقتی متوجه شدم که کار از کار گذشته بود ، بعد از شام دسری هم که خوردم بیشتر دردسر بود تا دسر و به مرز انفجار رسیده بودم ، تازه قرار بود شیرینی هم بیاید که ریش گرفتیم تا ما را معاف بکنند ، تقصیر هم از ناحیه فوتورافچی بود که آمدنی شیرینی گرفته بود ؛ آنهم از نوع خامه ای بزرگ که یک عددش برای یک جمع شش نفره ی رژیم بدست کفایت یک شام مفصل را می کرد !!!!

 

شب با اینکه زیاد خورده بودم ، ولی خوب خوابیدم و این یعنی بدن من کلا سکولار عمل می کند و این به اون ربطی ندارد و اون به این کاری ندارد !!! حوالی شش بیدار شدم و یادم رفته بود به آلارم موبایلم استراحت و تعطیلی روز چهارشنبه را گوشزد بکنم !! کمی بعد دوباره خوابیدم تا ساعت 9 و این بار آفتاب عالمتاب با چشمانم هم افق شده بود !! پنجره ها را برادرم لخت کرده بود تا ببرد بدهد پرده ها را برای عید آب و صابون بزنند !! برای ادامه خواب به اتاقم آمدم ولی دیگر ساعت 10 شده بود و باید می رفتم در حماسه شرکت می کردم ... با یکی دو نفر هم قرار داشتم !!

 

از خانه که رفتم بیرون داشت نم نم باران می زد ... چترم را باز کردم و رفتم زیر آن ، اینطور وقتی قدم بزنم یک حس عجیب مرموز بودن به من دست می دهد !! یک ماشین با بلندگوهای برافراشته داشت در خیابان بالا پائین می رفت و مردم را برای آمدن به جلوی مسجد معروف کمی پائین تر دعوت می کرد !! ولی کسی گوشش بدهکار نبود و همه داشتند به طرف انتهای مسیر راهپیمایی می رفتند !! یک دور بزرگ زدم و مردم را تماشا کردم ، جشن بود و کارناوال شادی ، یک عده هم شعار می دادند ، یک عده هم به دلخوشی خودشان مشغول بودند ، ترکیب زیبایی بود ، هر کس بلندگویی داشت فریاد می زد و کسی به فریادش توجه نمی کرد و هر از گاهی شعارهای خاص را همه با هم داد می زند ؛ مثلا مرگ بر آمریکا و بقیه را ول می کردند ، یک جمعیتی هم می آمدند و وسط شان یک عده جوان بودند که دقیقا مخالف چیزی که از پشت بلندگو می خواستند را فریاد می زدند و برای خودشان تفریح سالم دست و پا کرده بودند و راهپیمایان به هر بار شعار دادن آنها می خندیدند !!! خوب بود ، روی هم رفته مردم شاد و شنگول بودند ... قرار من برقرار نشد و دوستم از داخل قفس فریاد می زد من آزادم !! 

 

به خانه برگشتم و کسی در خانه نبود ، کمی باران زده بود و سردم شده بود ، خوابیدم تا اینکه مادرم آمد و برای ناهار مرا بیدار کرد ، می خواستم ولی نشد که کم بخورم و برای همین زیاد مقاومت نکردم و حرف مادرم را زمین نیانداخته و تا خرخره خوردم !! بعداز ناها رمادرم دوباره بیرون رفت و من دوباره خوابیدم البته این بار یک ساعت بیشتر نشد ، آیفون را داشتند از جا می کندند ، تازه آنهم از نوع اشتباهی ، ساختمان بغلی را باید می زدند !!!

 

روی مبل  نشستم ، تا تی وی را دوری بزنم ، آفتاب در حال غروب بود و انعکاس نورش در شیشه های بالای کمد دقیقا توی چشمم بود ، یاد آفتاب صبح افتادم و همان جمله ی بالایی ؛ آفتاب امروز با من یک کار را دوبار تکرار کرده بود !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
khatere hastam جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 11:30

جالب است که شما در حماسه ها شرکت میکنید


شرکت ما خودش نوعی حماسه است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد