دیروز مرخصی بودم و برای همین فرصت نکردم پای نت زیاد بنشینم ، از کله ی صبح که ساعت 10 باشد مشغول بودم تا قوزک شب که مثل همیشه افتاده بود روی ساعت 12 !! منهم که عینهو سیندرلا هر کجا باشم در این ساعت خودم را می رسانم به خانه که بیشتر از این می رود رو به بی نظمی !!
پریشب باتفاق دوستان رفتیم ددر دور شهری و سر از " لاله پارک " در آوردیم ، آنقدر ماشین های شیک ؛ از نوع پلاک منطقه ی آزاد ارس ؛ در پارکینگ بود که یکی مثل من که علاقه ای به ماشین ندارم گیج تماشا می ماند ، خدا رحم کند به آنهایی که از لپ لپ درنیامده اسم شصت تا برند را از حفظ هستند !!
رفتیم و سرکی کشیدیم ، شکرخدا چشممان چیزی نگرفت و دلمان هم نخواست ، باید خاطرنشان بکنم که من در این مورد با باباطاهر عریان باندازه ی یک کت و شلوار فرق فکری دارم و معتقدم وقتی فتیله ی احساس را دل بزند بالا چشم هر چیزی ببیند می پسندد و وقتی دل حوصله نداشته باشد انسان از کنار بهترین ها بی خیال رد می شود ، حالا باباطاهر هی بیاید بگوید مشکلات دل ناشی از چشم است و دنبال خنجر بگردد !!!
شام را هم رفتیم طبقه ی بالا ، برخلاف نظرات مختلفی که در برنامه های غیرکارشناسی داده می شود ، غذاخوردن آنهم از نوع حاضری و فست فودی نه تنها در اولویت ( طبقه فوقانی ) قرار بلکه باید گفت وقتی همه جا پله برقی و آسانسور است ، یهویی همه سر از جایی درمیآورند که نباید بروند و بالاجبار می روند کالری جذب می کنند !! باید این قسمت را در جایی از ساختمان بگذارند که نه تنها پله برقی و آسانسور که پله ی معمولی هم نداشته باشد تا اگر کسی زیادی مشتاق بود با طناب بالا برود یا حداقل از نردبان !!!
برگشتنی دیدیم که یکی از این ماشین های اشرافی بخاطر بزرگی بیش از حدی که داشت تقریبا سپر به سپر ماشین ما پارک کرده بود و من دیدم 206 ما داشت زیرلبش می خواند " پشتم گرمه !! "
دیروز چند دید و بازدید از نوع رفاقتی داشتم و یک کار پستی انجام دادم و متوجه شدم که این روزها همه چیز تحت کنترل است و نشانه ی خوبی می تواند باشد ، بطوریکه بسته ی پستی را بعد از چک کردن و مطابقت دادن نام ارسال کننده با کد ملی و ... قبول کردند !! بعداز ظهر هم رفتم مجلس ختم و سر شب تماسی داشتم با دوستم و شب باتفاق هم بودیم و قرار شد برویم شام کثیف !!
دقیقا چند قدم مانده به جایی که دوستم ماشین را پارک کرده بود توی ویترین یک مغازه یک بلوز چشمم را با یک تیر و کمان اروسی زد !! در ماشین را باز کرده و سلام و علیکی کرده و با اجازه برگشتم سراغ همان مغازه که متوجه شدم درش بسته است !! اصولا عادت ندارم ویترین مغازه ای که بسته است را دید بزنم ؛ چون در صورت پسند کردن و عدم امکان خرید دلم عقده ای بار می آید !! و مرا مجبور می کند تا روز بعد چیزی که دوست ندارد را بخرم و خرج روی دستم بگذارد !! ولی باید با این مغازه دارها تذکر داد که وقتی نیستند چراغ ها را خاموش بکنند و بیخود مردم را اذیت نکنند !!
شب هم برای شام رفتیم " پیتزا لیمون " !! و بعد از شام رفتیم " امیر شکلات " !! و جاهای خالی بین اینهمه برنامه ی مفید را با یک عالمه خاطره پر کردیم !!
«همه از خدائیم، به سوی خدا میرویم.»
کلّ هستی از خداست. آنچه در دنیای توهّمتان میبینید، از ذات احدیّت نشأت گرفته است. آیا چیزی جز خدا و جز از خدا میبینید؟ خدا آنچه هست، آنچه نیست، آنچه خواهد بود و آنچه بوده است، میباشد. خدا تنها حقیقت، تنها زندۀ واقعی، تنها حیات جاودان و تنها شعور حاکم بر هستی است.
جز خدا نیست. هر چه هست، خداست. جز خدا نبینید. جز خدا نپندارید و جز خدا حامیای نجوئید که او ذات یگانۀ هستی است. تنها حقیقت ماندگار و تنها پدیدۀ جاودان. جز او هر چه هست، همه از اوست. با اوست. در اوست و تنها اوست که هست و غیر او هر چه هست، زندگانی از او مییابد که او وحدت بیمنتهاست.
( از وبلاگ حدیث آشنا )
از پست نوشتید و کارت ملی که داغ بنده رو تازه کردید دیروز با یه بسته نیمه سنگن به وسیله مترو و تاکسی و کمی پیاده روی رفتیم پست منطقه .. همه چیز داشت به خیر و خوشی راه میفتاد که یهو آقاهه ازم کارت ملی خواست!!1 منم که کلا توی عمرم یه بار یه چیزی رو چندین سال پیش پست کرده بودم اونم داخله مات و مبهوت هی نیگاش کردم خلاصه دست از پا درازتر کیسه به دست برگشتم
اینکه خیلی بد شده ، تا زمان رسیدن بسته خودتان در اداره پست بعنوان وثیقه می ماندید !!!
سلام سلام
.
نوشتید پست و بسته پستی... داغ دلم تازه شد باز
سلام
یادم نمی آید شما آدرس داده باشید !!