ساعت 10 شب خوابیدم و حوالی 10 بود که رسما بیدار شدم ... گاهی اوقات آدم از خواب بیدار می شود و به چیزی فکر می کند و در حالیکه فکر می کند که دارد فکر می کند دو ساعتی می خوابد ،اگر ساعت را نبیند فکر می کند که نخوابیده و مشغول آن فکر بوده ولی وقتی ساعت را نگاه بکند می فهمد که فکر کرده که فکر کرده والا خوابیده ...
دیشب نشستم برای نوشتن ، حوصله ام خوب بود و حس نوشتن داشت فوران می کرد ، هر چند اگر با خودکار بود بهتر بود ... چند صفحه که تایپ کردم آنقدر تخلیه شدم که بیحالی تا امروز ادامه دارد ...