یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

صبحانه ...


طبیعت بسیار ساده و زیباست ، نزدیکی به آن مایه مسرت می شود و دوری از آن باعث دلگیری ؛ شادی نهفته در طبیعت که از سادگی و کمال آن ناشی می شود از طریق تماشا وارد سیستم فکری می شود و تاثیرش را می گذارد ...

 

 

کنار پنجره ایستاده بودم تا صاحب صدایی که کمی نامتعارف و بلند حرف می زد را شناسایی بکنم ، معلوم بود مشکلی دارد و می خواهد از طریق تلفن و بلند حرف زدن حل بکند و متوجه نبود که تمام پنجره های ساختمان صدایش را می گیرند ، لحن اش عصبی بود و من باحتمال اینکه شاید قضیه به لفظ نامطلوب بکشد پای پنجره رفته بودم ... خوشبختانه تا من اور ا پیدا بکنم حرفش تمام شده بود ، شاید هم ارتباط قطع شده بود


سقوط آزاد برگهای درختی که مقابل پنجره بود مرا مجبور به تماشا کرد ، برگهای دو سه تایی که به یک ساقبرگ وصل بودند ، بصورت فرفره در حالیکه عین رقصنده های سماع در قونیه دور خودشان می چرخند با سرعت آرامی ، مثل اینکه در آب شناور باشند پائین می افتادند ، یاد برخی صحنه ها در کارتن ها افتادم ، شاید تا زمان دیدن این تصویر ، تصورم این بود که این صحنه ها که دیده بودم بیشتر زائیده تخیل و شاید هم از جلوه های ویژه ی کارتون بوده باشد ، ولی دیدم یک کپی ساده از طبیعت می تواند بهمان اندازه در انتقال زیبایی موفق باشد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد