یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

جمعه ول معطلی ...


دیشب باتفاق دوستان رفتیم و یک ددر از نوع شام کثیف دورهم بودیم ،‌البته شب قبلش را هم همچنین ،‌با این تواصیف اضافی که چهارشنبه شب ددر مجردی بود و دیشب باتفاق دوستم و خانواده اش !! بحث های شب قبل حول و حوش پرواز به آمریکا بود و هزینه های بلیط یک سره و دوسره و ... و دورترین جایی که در بحث دیشب به آن پرداخته شد اسکی در دیزین بود و استفاده از دوربین گوپرو برای فیلمبرداری همزمان با اسکی کردن دوستم !!

 

 

اصل دیدار هم این بود که من ضمن خریدهایم یک کتاب راهنمای دوربین کانن G16 برای همسر دوستم سفارش داده بودم تا در استفاده ی بهینه از دوربین جدیدش کمک حالش باشد ...


شام را رفتیم در " پیتزا 2000 " خوردیم و خوش گذشت ...


روز جمعه ی من از نوع خانگی بود ، برنامه ای هم که داشتم جمع و جور کردن اتاقم بود و تنها کاری که نکردم همین یک فقره بود که یکهفته برایش برنامه چیده بودم !! با دوستی در فرنگستان داشتم چت می کردم و از قرار معلوم این مشکل برای همه ی مجردها وجود دارد !! اصولا متاهلی یعنی اینکه چشم دیگری هم به زندگی تو نگاه می کند که الزاما زندگی را آنطور که تو می بینی نمی بیند ولی بصورت توافقی و گاه همسو ( بعنوان تفاهمی !! ) زندگی مشترک را پیش می برد و برای همین برخی کارها را که یکی نمی خواهد و نمی تواند انجام بدهد را شخص دیگری برایش انجام می دهد که در ظاهر کمی تولید ناهنجاری می کند ولی این ناهنجاری برای از بین بردن نابسامانی ضروری است !!


به دوستم در فرنگستان گفتم که ما اتاق های همدیگر را راحت تر و سریعتر مرتب می کنیم ، چون چیزهایی در اتاق من است که به چشم تو اضافه دیده می شود و دور می ریزی و بالعکس ؛ ولی من حتی دوست ندارم جای برخی چیزها را عوض کنم یا بخاطر گردگیری باندازه ی یک میلیمتر جابجا بکنم !!! در حالیکه مادرم خیلی راحت و در زمان هایی که من چند روز خانه نیستم به روش تراکتوری همه ی وسایل مرا مرتب کرده و ریز و درشت اضافی را بصورت فله ای توی یک نایلون بزرگ می ریزد که توجیهی باشد به اینکه چیزی از اتاقم بیرون ریخته نشده است تا بعدا گریبانگیرش نشود و این چنین است که من در طبقه بالای کمد دیواری ام چند بسته نایلون بزرگ دارم که باید بررسی شوند و تعیین تکلیف و احتمالا تا حالا چهار نسل موش در داخل آنها زندگی کرده اند !!!


امروز حدود یکصد صفحه تایپ داشتم که نصف آن مربوط به نوشتن داستان بود و نصف دیگر هم غلط گیری نصفه ی قبلی ... تایپ و اصلاح حال و حوصله ی آدم را ته می کشاند ، خودکار را وقتی روی کاغذ می گذاشتم ترسی از غلط املایی نداشتم ولی حالا گاهی یک اشتباه تایپی آدمی را مجبور میکند که زمانی صرف بکند تا ببیند نوشته چی هست و چی باید می شد !!! از وقتی سرعت تایپم بصورت دیمی بالا رفته است ، انگشت شصت راست که وظیفه ی خطیر زدن فاصله را دارد (space) غالبا سریعتر عمل می کند و همیشه مشکل فاصله ی دیر یا زود دارم !! بهتر است زمانی آن را گچ بگیرم تا کمی تنبلتر شود !!!


ساعت 8 شب بود که از خانه خارج شدم ، البته مادرم هم همان ساعت به خانه برگشت ، یک دوری زده و کمی از افکار نامنظمم را مرتب کردم که تنها نتیجه ی بدش درد معده بود !! بقیه ی دستآوردها خوب بودند ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد