یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

The words


http://s5.picofile.com/file/8147022400/words.jpg

 

امروز دوست داشتم کمی در مورد فیلمی که دیشب نگاه کرده بودم بنویسم ؛ The words ولی جور نشد که وقت بکنم ، بعد از ظهر هم که برق کارخانه رفت و نشستیم به انتظار ، ولی نیامد که نیامد !! تااینکه عصر دمدمای شب شد و وقتی آمدیم برای تایم کارت برقها وصل شدند ...


" دِ وردس " ( چقدر بی مسما می شود اینگونه ... ) ، " The words " 


فیلم داستان سه نویسنده است ،


یکی که نقالی می کند و در جمع به خواندن داستانش می پردازد و در آخر فیلم قسمتی از نتیجه گیری بعهده ی اوست !!


نویسنده ی دوم آرتیست داستان است که با معشوقه اش زندگی می کند و کم کم دایره ی رزقش تنگ می شود و اعصابش بهم می ریزد ، چیزی که غالب هنرمندان با آن روبرو هستند ، برای خلق یک اثر هنری ماندگار هنرمند باید خالی شود و اولین جایی که در یک هنرمند خالی می شود جیبش است !! هنرمندان غالبا مجبور می شوند برای حرکت بطرف اشخاصی دست نیاز دراز بکنند و تمام عمر نامداریشان نمی تواند لحظه ای که دست نیاز دراز کرده اند را پوشش بدهد و این معامله ی بد هنر با هنرمند است !! جوانک ظاهرا خوشبخت و در عین حال عصبی و بهم ریخته از تهی کیسه بودن بصورت اتفاقی از یک سمساری کیف کهنه ای می خرد و در یک شب بی حوصله و کلافه (!) در یکی از جیب های آن کیف بطور اتفاقی داستانی پیدا می کند که نام و امضاء ندارد ... همانجا میخکوب شده و آنرا تا ته می خواند ، چیز فوق العاده ای پیدا کرده که متعلق به خودش نیست و البته متعلق به کسی هم نیست !! تا اینکه آن را برداشته و کلمه به کلمه آنرا از روی نوشته تایپ می کند ، بدون کم و کاست و اضافه کردن ... خانمش آن را اتفاقی در کامپیوترش دیده ( و نه از روی سرک کشیدن !! ) و از او می خواهد آن را به چاپ برساند ، زنش بواسطه ی آن کتاب او را باور کرده است و نمی تواند حقیقت را همانجا رو بکند !! کتاب بدست انتشاراتی رسیده و بعد از دو سه ماه خوانده شده و رو می شود ، مرد جوان به شهرتی بالا می رسد و شور موفقیت او را می گیرد ، موقع خروج از انجمن ادبی یا هر خراب شده ای پیرمردی او را می پاید ...


این سومین شخصیت و نویسنده ی فیلم است ، یکبار که نویسنده ی جوان می خواهد به پارک برود برای کمی کتاب خواندن ، آنهم سانترال پارک نیویورک !! ؛ پیرمرد همراهش رفته و با کمی خل بازی راز کتاب گمشده اش که حالا نویسنده ی جوان را به شهرت جهانی رسانده فاش می کند و داستان نوشته شدن و زندگی خود را به جوان می گوید ... جوان دوباره به هم می ریزد ، در موقعیت ناجوری قرار گرفته است ، اخلاقا خود را موظف به بازگرداندن کتاب و شهرت کتاب به پیرمرد می داند ولی این اتفاق ناخوشایندی برای خود او و انتشاراتی است ، به خانمش می گوید و رفتار او نیز خیلی تند و تلخ است ؛ برای اینکه خیلی مذموم است که کسی دروغ بگوید (!!!) در ادامه پیرمرد بعد از یک کش و قوس اعصاب بهم ریز ، جوان را می بخشد شاید !!


دوباره فیلم برمی گردد به نویسنده ی اصلی و ارتباطی که با یکی از شنونده ها برقرار می کند و بنوعی درباره نتیجه گیری داستان است ، بقیه داستان منوط به خریدن کتاب است ولی شنونده ی سمج و صد البته نازی (!!) او را تا آخر فیلم همراهی می کند ، یکسری صحنه ها هم که حرف اصلی فیلم در آنها بود بعلت عدم رعایت شئونات اسلامی سانسور می شد !! روی هم رفته فیلم خوبی بود ، با یک عالمه چیزهای بنجل که داشت ( عینهو شام های کثیفی که ما می خوریم !! ) و به یکبار دیدنش می ارزید ... ( مثل همان شام های کثیف که هر شب به یکبار خوردن می ارزد !! )


چیزی که متعلق تو نیست ، متعلق تو نیست !! حتی اگر ندانی متعلق به کیست !! البته بیشتر برای حمایت از قانون کپی رایت این فیلم تهیه شده بود تا آن را بعنوان یک اخلاق اجتماعی نشان بدهد ... هرچند اخلاق در آمریکا یک بحث هزارچهره است !!


یادم هست که زمانی که یکی از نوشته ها را بصورت فایل پی دی اف برای دوستی فرستادم به من گفت : " این را اینطور برای من فرستادی شاید بنام خودم چاپ بکنم !! " گفتم : " در این صورت فقط زحمت مرا کم می کنی !! لذت من نوشتن آن است و لذت خواننده خواندن آن ، می ماند زحمت چاپ و شرمندگی !! "


===


من زیاد اهل فیلم دیدن نیستم ولی همان کم را اگرچه غالبا اجباری است (!!) سعی می کنم خوب ببینم ، بهترین شرایط برای فیلم دیدن من با همان غالبا اجباری بودن سازگار نیست ، برای اینکه من دوست دارم فیلم را تنها بنشینم و نگاه بکنم ؛ در خانه که تنها هستم اجباری نیست و در کنار دیگران دیدن را زیاد دوست ندارم و برای همین زیاد اهل فیلم دیدن نیستم !!


نظرات 2 + ارسال نظر
واحه سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 08:16

سلام
من هم دیدن فیلم را به تنهایی دوست دارم.خصوصا فیلمهایی می بینم که معناگرا باشه و چند بار ببینمش و هر بار مفهوم تازه ای کشف کنم.این اواخر فیلم برف روی کاجها از پیمان معادی و فیلم گذشته از اصغر فرهادی را دیدم.بعد از یکبار دیدن فیلم حتما نقدش را میخونم و بار دوم با چشم بازتری به حواشی فیلم دقت بیشتری میکنم.از فیلمهایی که توی این سالها خیلی خوشایندم بوده گاست داگ(روح سگ) /محمد رسول الله /شانس/بوی پیراهن یوسف /آژانس شیشه ای/ پری/ لیلا / گذشته بوده.کارهای ابراهیم حاتمی کیا و داریوش مهرجویی را معمولا دوست دارم.
فیلم دوردس هم باید جالب باشه.فیلم شانس(اگه درست بگم) با بازی " توبی مکوایر" هم دیدنی بود.

سلام
لیلا آخرین فیلمی بود که در سینما دیده ام ، شاید حوالی 77 بود !! از پری تنها نامی در یادم مانده ولی می دانم حداقل سه بار دیده ام ( نیکی کریمی و شکیبایی را بیادم آورد ) !!
دِ وردس هم بدک نبود ، آمریکایی بود ، یعنی زرق و برق و حواشی قابل سانسور زیاد ولی بازم بهتر از خیلیها بود که ندیده ام !!

وحید سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 23:55

من متاسفانه زیاد اهل مطالعه نیستم ( اعتراف تلخی بود ... !! ) ، ولی تا جائیکه می دانم دو نوع روایت داستان داریم : روایت اول شخص و روایت سوم شخص ، و این فیلم تو در تویی بود از روایت ها و راوی ها و به نظر من هم خیلی جالب آمد.
هرچند که از یک زاویه ی دیگر هر شخصی اول شخص داستان زندگی خویش است و ( احتمالاٌ ) ، ( می تواند ) سوم شخص باشد در داستان زندگی شخصی دیگر.

و ایضا می تواند نقش باشد در توی یک داستان و شخص نباشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد