شام سنتی ...

امشب دوستان آمدند سراغم و قرار شد باهم باشیم و برویم شام کثیف بخوریم ، کمی هم پشت سر دوستان حرف زدیم تا پیازداغ شب دورهمی زیادتر شود ؛ مجبورا از عبارت پیازداغ استفاده کردم و این نهایت خودآزاری بود !!! اصولا من از غیبت خوشم نمی آید بعلت اینکه پیازداغ صحبت است !!

 

در ادامه مسیر باید انتخاب می کردیم ؛ شام کثیف یا شام تمیز !!؟؟

دوستم پیشنهاد داد مثل ایام قدیم برویم و برای شام جگر بخوریم ؛ قبول کردیم و پیشنهاد دادم حالا که می خواهیم جگر بخوریم من بگویم که کجا برویم ؛ خیلی مهم است که آدم شام چی بخورد ولی مهمتر است که با کی بخورد و کجا بخورد ، حالا چرا بخورد و چگونه بخورد و چه زمان هم دخیل هستند !! تازه بعد از این هفت خوان انتخاب و بعد از خوردن شام آدم با خودش فکر می کند : اگر نمی خوردم هم فرقی نمی کرد !!

رفتیم دورهمی نشستیم برای خوردن جگر و دل و قلوه !! بعد از مدتها دوری از سیخ و جگر ، آمپر هوس خیلی بالا بود و برای همین در یک چشم برهم زدم 10 سیخ جگر بهمراه دل و روده و ... رفت بالا و انگار هیچی نخورده بودیم !! 5 تا سیخ دیگر هم آمد وسط کار و نرسیده هپو شد ، ولی 3 سیخ آخر که آمد تقریبا بدون رقیب بودم و خودم خوردم تا مثل همیشه فینالیست بلامنازع باشم !! نه تنها حسی از سیر شدن نداشتم بلکه بعد از خوردم دو فقره شیرینی خامه ای اساسی باز هم چنین حسی را نداشتم ...

یک دوری هم زدیم و رفتیم تا شاهگلی ، برای اینکه قبل از بسته شدن به کافی شاپ آسا برسیم که دیدیم ولکلهم جمع شده و جایش یکی دیگه باز شده است ، دورمان را برگرداندیم رو به پائین و زحمت کشیده ما را تا دم خانه مان آوردند تا مطمئن شوند که بین راه دوباره چیزی نخورده باشم !! حالا در خانه دارم آجیل می خورم ، می گویند مکمل غذایی خوبی است !!