یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

دور شبانه ...


دوستی داشتیم که می گفت در روسیه مَثَل است که با هر چیزی مریض شده ای باید با همان چیز هم درمان بشوی !! و ما همان روزی که آن را از زبانش شنیده بودیم باور کرده بودیم !! چون کاری کرد که منجر به ناهنجاری شد و دوباره از همان جنس آن را درمان کرد ....

 

 

امروز ظهر درد معده کمی زیاده از حد شد و برای همین جلو پلاسم را جمع کرده و به خانه برگشتم ، البته در جواب همکارانیکه می پرسیدند چرا اضافه کار نمانده ام می گفتم : " حالا که از اضافه کاری بیمه کم نمی کنند که در آینده خوش به حالم شود ، می روم با زندگی روزمره ام خوش باشم !! "


از کارخانه باتفاق دو تن از همکاران رفتیم یک مجلس ختم که در نزدیکی شهر بود ، آدم فکر می کند همه چیز را می داند و این عین نادانی است ؛ ده کیلومتر که انطرفتر می روی می بینی خدایشان هم با خدای تو فرق دارد !!! من از نشستن در جمع هایی که برایم ناآشنا هستند خوشم می آید ، البته نه اینکه دوستانه بنشینم که محال است ، بلکه بنوعی اجبار اجتماعی باشد زیاد بدم نمی آید ، چون به تماشا می نشینم !!!


برگشتنی سر راهمان باقلوا گرفتیم ...


خانه که رسیدم باز درد را با خودم داشتم و هیچ چیزی در دنیا بدتر از خو کردن به بیماری نیست !! متاسفانه من چند فقره درد را به عنوان جهیزیه زندگی ام قبول کرده ام و بدون آنها زندگی ام خیلی سوت و کور می شود ... طرف های عصر هوس کردم در هوای بغض کرده و سرد شده ای که نوید باران می دهد کمی جلوی پنجره دراز کشیده و بخوابم ، آنهم از نوع سرما لرز !! یک ساعتی خوابیدم و وقتی مادرم آمد و داشت زیر لب غر می زد و لحاف انداخت روی من بیدار شده و تعطیل کردم !! بعضی چیزها را نمی شود به مادر توضیح داد چون نسخه ی اصلی حماقت های آدم پیش مادرش هست و دست اش از خیلی وقت پیش خوانده شده است !!


دوستی تماس گرفت و قرار شد برویم و شام کثیف بخوریم ... در این شرایط که دوست و دشمن اشاره می کنند که معده دردم از همین برگر و پیتزاهاست ، بهترین گزینه برای اثبات ضرب المثل روسی خوردن فست فود بود ؛ امشب رفتم هم پیتزا خوردم و هم سیب زمینی سرخ کرده و هم نوشیوا ( همان کوکا کولا !! ) ؛ بعداز آن رفتیم و بستنی هم خوردیم آنهم بالای شهر که اگر لذتش دوبرابر است ، ضررش هم دو برابر بشود !!


در طول مسیر از تورهای کلاس بالای قطب جنوب گرفته تا صحرا نوردی در آفریقا و امکانات کشتیهای مسافرتی کروز و همینطور ادامه دادیم تا رسیدیم به شمال عراق و تجزیه تحلیل روانی - دینی کردیم گروه داعش را و آسیبب شناسی کردیم که در ده سال آینده کدام مناطق جهان می تواند شاهد چنین جریاناتی باشد و بعد بررسی کردیم اوضاع دلار در سه ماهه آینده و اینکه بالاخره نشست ژنو به کجا خواهد کشید و ........ و هر چه کالری مطبوع و نامرغوب افزوده بودیم را پای این خزعبلات سوزاندیم و آمدیم خانه !!!

 

باقلوا با چایی را هم ضمیمه ی شکم کردم که احیانا اگر شب از دنیا رفتم ؛ ناکام و نامراد نمرده باشم !!!


نظرات 1 + ارسال نظر
واحه دوشنبه 14 مهر 1393 ساعت 13:35

شما رفیق بد و زغال خوبید با این تعریفهاتون از غذاهای کثیف..آدم به هوس می افته
امیدوارم دردهای مزمن تون هر چه زودتر از بین برن .
منم از این قسم سرجهازی ها دارم.و متاسفانه بهشون شدیدا انس گرفتم
جناب دادو آخرش نگفتید خوب شدید یا نه؟روسها درست گفته بودن؟
راستی اوضاع بورس چطور میشه؟من یه سهام کوچولو دارم
...
خب حالا دیگه کامنتم با محتوای پست مطابقت داره..

بااین حساب رفیق خوب مثل زغال بد آدم را به سرفه می اندازد دردهای مزمن با خود آدم از بین می روند ، لطفا دعا به جان من نکنید !! داستان همان دیوانه ای که به زنجیرش خو کرده بود
روس ها آدمهای ساده و خوش باوری هستند ، می گویند اگر یک شانزدهم حرفی درست باشد میشود روی آن حساب کرد ...
وضعیت بورس را باید از تئوریسین سطح شیب دار بپرسید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد