یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ریکاوری اخلاقی ...


امروز علاوه بر نان روزانه که خریده بودم جلوی یک بربری فروش که خلوت بود ماشین توقف کرد و من رفتم یک بربری گرفتم و نصفه اش را خودم بهمراه یک املت شاهانه خوردم و بقیه را بهمراه تن ماهی دادم گربه ها خوردند ...

 

 


http://s5.picofile.com/file/8140745426/IMG_20140914_095754.jpg


یکی از همکارها که زیاد هم با او رابطه ی خوبی ندارم در حالیکه سرش را افقی تکان می داد بطرز مشکوکی به من گفت :‌ "‌ فقط به گربه ها می رسی دیگه !!؟‌ " منهم شق و رق جواب دادم :‌ "‌ نه به شماها هم می رسم ،‌ فقط شما نمی فهمید ولی گربه ها می فهمند !! "‌ بنده خدا چیزی نگفت و رفت ،‌ یکی از همکارهام گفت :‌ "‌ نصف اش را هم می گفتی زیاد بود !!‌ "‌ گفتم :‌ "‌ دوستان از زبان من آسایش ندارند آنوقت اینکه می داند ازش خوشم نمی آید می آید برای من متلک بار بکند !!! بقول یکی :‌ دشمنان را کجا کنی محروم ،‌ تو که با دوستان چنین بکنی !!! (‌مطمئنا سعدی نبود !!‌)‌ "


حوالی ظهر یکی از همکاران در حالیکه داشتم برگ اضافه کاری را پر می کردم آمد سراغم ، البته قصد خاص اش سر کشیدن و فضولی بود ، کار ایده آل برای یک فضول بازرس شدن است !! بیشتر از اینکه خرکیف شود از سرک کشیدن ، کنف شد بیچاره !! هر بار صفحه ای را باز می کردم و تا می خواست روی صفحه فوکوس بکند مینیمایز می کردم و صفحه ی دیگر را باز می کردم و خلاصه اینکه با دیدن لیست از من پرسید : " خودت امروز نیستی !؟ " گفتم : " از سر صبحی یکی دو نفر را نیش زده ام و می خواهم بروم خانه کمی آرام بگیرم ، تا عصر بمانم کار دست خودم و مردم می دهم ! "


خانه که رسیدم ، وقتی برای خوابیدن نداشتم ، باید یک مراسم چهلم می رفتم ، کمی پای نت نشستم ، یکهویی چند تا چراغ توی کتاب صورت برایم سبز شد و یک چت چند نفره داشتم ؛ از همان نوع بازی هایی که در شطرنج یکنفر با چند نفر بازی می کند !! یکی از آشناهای نزدیک که حالا خیلی دور است آمد وسط چت و بعد از یک سلام ظاهرا گرم پرسید که : روزگارت چطور است !؟ " جواب دادم : " همآغوش کارم و فراموش یارم ... " بنده خدا دیسکانکت شد رفت .......


بساطم را جمع کردم و رفتم مسجد ، کمی زیاد نشستم ، کمی بعد یکی از دوستان قدیم کوهنوردی و تورگردانی هایمان هم آمد و کنارم نشست ، کلی از دلخوشی های زندگی اش تعریف کرد و بعد برگشت به من گفت : "کار خوبی کرده ای که ازدواج نکرده ای !!!! " گفتم : " آدم خسته و عرقریزان از کوه که می آید پائین می دانی چه چیزی حال می دهد !؟ " گفت : " چه چیزی ... ؟ " گفتم : " یک سطل آب یخ که بریزند روی سرش !! " گفت : " آن وقت آدم می میرد که ... " گفتم : " یک ساعت از دلخوشی های زندگی برایم تعریف می کنی و سر آخر می گویی خوب کار می کنی که ازدواج نکرده ای ، این حرفت خوب بود یا آن سطل آب یخ !؟!؟ " جواب داد : " اونیکه بنظرت جدی بود را بگیر ... "


بیرون رفتنی از در مسجد دو ساعت با یک جاکفشی ور رفت و بعد دید جاکفشی را اشتباه گرفته است و کلید را انداخت و کمد خودش را باز کرد و کفش اش را برداشت ، من کفش هایم دستم بود و گفتم : " اینجا نخجوان نیست که هر کلیدی به هر دری بخورد ، اینجا ششگلان است هر کلید قفل خودش را باز می کند !! " ، یک دفعه ای زد زیر خنده ، آنهم درست روی پله ها یمسجد و تا بقیه سرشان را برگردانند من تندی رفتم و کفشهایم را سر کوچه پوشیدم !!!!!!


نیم ساعتی پیاده رفتم و به چند تا ماشین آدرس دادم و موقع عبور از عابرگذر سبز روبروی بانمکلی مرکز دیدم که دونفر ایستاده اند تا من از کادرشان بیرون بروم و از آنجا عکس بگیرند ... موبایل را درآورده و دوربین را فعال کردم و وقتی به آنها رسیدم بلافاصله برگشتم و یک عکس گرفتم و از شانس آنها همان لحظه دو نفر دوباره وارد آنجا شدند و به آن دو نفر گفتم : " شما یک دور دیگر باید صبر بکنید !! "


http://s5.picofile.com/file/8140745450/IMG_20140914_183939.jpg


===


وقتی خانه رسیدم ، بازی صربستان با ایران شروع شده بود ، خبرش را سر کوچه از دو نفر که باهم حرف می زدند شنیده بودم ، بازی خوبی بود و اولین بازیی بود که بعد از اینهمه مدت بهم چسبیده بود ... تا بازی تمام بشود ، دو بسته چیپس خوردم با ماست موسیر دار !! یک لیتر شیر خوردم با دو تا شیرینی از نوع مگاپیکسلی !! تازه مادرم به خانه آمده و می گوید آبگوشت پخته ام فقط بخاطر تو !!! ظریفی می گفت : " دل آدم از پرخوری بترکد بهتر از این است که دل مادر بشکند !!! "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
واحه دوشنبه 24 شهریور 1393 ساعت 11:59

سلام
نوش جان..دلم املت شاهانه خواست..راستی فرقش با املت اقشار آسیب پذیر چیه؟
تن ماهی دونه ای 7000 تومن؟عجب گربه ای!خدا بهشون شانس داده..برعکس سگهای بیچاره!
چه زبون تندی!اگه تاهل اختیار میکردید زیونتون ملایم تر میشد ها.
منتظر کارت دعوت می مونیم
چه عکس قشنگی!آدم وقتی توی این دالان سبز راه میره فکر میکنه داره میره بهشت
بازی عالی بود.پرتوقع شدیم رفت.

سلام
الکت بحث جامع و کاملی دارد که باید جداگانه به آن پرداخته شود ...
تن ماه یداریم تا تن ماهی ، آنهم شاهانه و قشر آسیب پذیر دارد و گربه ها آسیب پذیرند ...
تندی زبان از حقیقت کلامی ست که بر آن جاری می شود " قال دادو (ع) "
بازی خیلی خوبی بود

khatere hastam جمعه 28 شهریور 1393 ساعت 12:17 http://mahkoomin.blogsky.com

دلم برای قال دادوهاتون تنگ شده بود

لطف دارید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد