یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزگار پریشان ...


روزگارم بخاطر بی خوابی های این ماه تلخ شده است ،‌شیرینی اش همین نخوردن هله هوله ها و کم خوردن و و چایی نخوردن هاست !!


بالشم داد می زند دادو ...

ساعتم زنگ می  زند دا...دو 

 

 

امروز ساعت 14 آمده بودم که کمی بخوابم تا وقتی که پای تماشای 120 دقیقه تلاش بی ثمر هلند در مقابل آرژانتین تلف کردم را جبران بکنم ... جدال شوالیه های بی بخار به ضربات پنالتی کشید و بالاخره دعای مادر مسی گرفت و آرژانتین بالا رفت !! ننه ات بمیرد وان پرسی که دعا هم بلد نبود !!


===


عصر دو تا مجلس ختم پاس کردم ، یکی را می دانستم و دیگری را یهویی متوجه شدم ... 


اولی را می شد خیلی آرام در خانه هم برگزار کرد و نیازی به منبر و آخوند نداشت ، نه مرحوم مغفور به این چیزها اعتقادی داشت و نه کسانیکه کنار در ایستاده بودند و نه عده ی زیادی که آمده بودند ، یک عده هم که نه برای مرحوم می آیند و نه برای آخوند و مغفرت و ... می آیند تا رفع تکلیفی شود و بچشم بیایند !! ( چه براى آنان آمرزش بخواهى یا برایشان آمرزش نخواهى [یکسان است، حتى‌] اگر هفتاد بار برایشان آمرزش طلب کنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزید، چرا که آنان به خدا و فرستاده‌اش کفر ورزیدند، و خدا گروه فاسقان را هدایت نمى‌کند / سوره توبه)


دومی را ولی می شد دقیقا نقطه ی مقابل آن دانست ، خانواده ها و آدمهایی که با همین اعتقادات بزرگ شده ، زندگی کرده و می میرند ... آدم وقتی فاتحه ای می خواند احساس می کند همین حالا رسید به دستش !!


===


از بانک زنگ زده اند که فلانی وام اش را پرداخت نکرده است و چند ماه است که بانک را سر می دواند و داشتند به من که یکی از ضامن ها باشم اطلاع می دادند ، منهم که در این مسایل آنقدر نرم رفتار می کنم که رئیس بانک فکر می کند مسئله را نگرفته ام ... دوباره یم آید توضیح بدهد که جلودارش می شوم که خودش را خسته نکند ، می خواهم تا کمی فرصت بدهد تا با دوستم تماس بگیرم ببینم چه خبر است !! پشت گوشی دارد کری می خواند و به رئیس بانک وصله پینه می زند !! می گویم : " آن وقتی وام می گرفتی این حرف ها را بلد بودی ، یا حالا که سررسید وام رسیده است شیر شده ای !؟ " مردم یک چیزشان می شود ، همه از بیرون شاکی هستند و نمی خواهند باور داشته باشند که قسمت عمده ی بدبختی شان از خودشان است و اگر از بیرون هم فشاری به آنها می رسد باز از تکیه ای است که به بیرون کرده اند !!


روز بعد باز رئیس بانک زنگ می زند ، کمی عصبانی حرف می زند ... می گویم : من ضامن وامگیر هستم نه خودش ، می توانی با من راحت تر و آرامتر حرف بزنی ! " می گوید : " خبر دادم تا فردا اگر از طرف واحد اجرا آمدند و حسابتان را مسدود کردند یا ماشین تان را توقیف کردند از ما دلگیر نباشی !! " می گویم : " من چیزی که بتواین توقیف بکنی ندارم ، ولی خودم در خدمتم ، ضمنا چرا حرص می خوری ، م یخواهی بیایم و تمام وام را پرداخت بکنم و هر دویتان را شرمنده بکنم !! " دیگر چیزی نگفت و یک جورایی گیر افتاد ، بعد شروع کرد پشت سر دوستم صفحه گذاشتن که حرفش را قطع کردم و گفتم : " دوستم وقتی می خواست پشت سرت حرف بزند مانعش شده ام حالا تو می خواهی پشت سر دوست من حرف بزنی !؟ تا شنبه صبر کن می آیم و مشکلتان را حل می کنم !!


===


اس ام اس آمده است :


" محرم و صفر است که اسلام را زنده نگهداشته است والا این رمضان تا حالا همه را می کشت !! "


و ایضا این فقره که همین حالا رسید :


پیر منم

جوان منم

تیر منم 

کمان منم

من نه منم ، نه من منم

منمو ننم ، ننمو منم

من چه منم ، چمن منم

چه من منم ، چمن ننم

چمن منم منم ننم


( حضرت مولانا پس از مصرف شیشه !! )

 

نظرات 1 + ارسال نظر
همطاف یلنیز جمعه 20 تیر 1393 ساعت 12:23 http://fazeinali.blogfa.com/

.
.
مولانا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد