یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

قلی در حد لالیگا ...


  

امشب هم رفتیم کوه ... باد داشتیم در حد نسیم ،‌ دلخوشی داشتیم در حد دریا !! نسیم و دریا که سالهاست خاطره شده اند و خاطره هم که همیشه ورد زبان ماست !!


عینالی که باد نداشته باشد انگار نوشابه گاز ندارد ... عینالی کوه زیاد بزرگی نیست ،‌ روزها در کنار تبریز بزرگ دیده می شود و شبها با همین باد سرکش اش ... 


امروز تعدادمان هم کم بود سه نفر بودیم ،‌چند روز است یک خانم نازی هم ما را همراهی می کند که یک تنه صد تا قلی تشریف دارد ،‌ اگر بعضی ها بهروز خالی بند دارند در عوض ما هم یک قلی داریم که صد تا بهروز را حریف است ... در ادبیات کوچه و بازار قلی به کسی گفته می شود که ابعاد حرف هایش کمی نامتعارف بچشم بزند ،‌ با این حساب و  می شود معادل آبادان در ترکی را نوشت قلی آباد !!


قلی ها اساسا آدم های مشکل داری نیستند ،‌ فقط از محدوده ی عرفی کمی بیرون زده اند ... مثلا در شهری که 99درصد خانم ها شسته و رفته رفتار می کنند در حد مامانم اینا (!!)‌ اگر یکی پیدا بشود و بتواند نام چهار تا کله پز شهر را با اسم و رسم اش ببرد خیلی سرکار قلی دیده می شود !! ، یا مثلا بگوید من گاهی می روم درب گجیل برای خوردن جغول بغول ، می شود ستوان قلی !! ، یا توی خیابان بجای اینکه بعد از تصادف بنشیند پشت فرمان و گریه بکند و به پدر یا شوهرش زنگ بزند که بیا ماشین را بکش کنار ؛ به راننده ی پشت سری که متخلف است و با دیدن اینکه راننده خانم است و صدایش را بیخود بلند کرده بگوید می زنم می چسبی به دیوار با کاردک هم نتوانند جمع بکنند می شود گفت سروان قلی !! ( این یعنی طرف رزمی کار است در حد آبجی جکی جان ! ) بعد بیاید و بگوید در سیزده سالگی اولین اختراعش ثبت شده است می شود او را سرگرد قلی نامید !! و اگر در دو رشته ی تحصیلی بعنوان نخبه بتواند بورس تحصیلی خارج ار کشور بگیرد لابد می شود سردارقلی  !! بازم هست ها ...


امشب تماسی با پایگاه امداد کوهستان گرفتم و از شانسم مسئول پایگاهها یامدادی هم بالا بود و قرار شد بیاید دنبالمان ما را ببرد پایگاه امداد بالای کوه ، باد که نبود می شد چند تا عکس خوب هم گرفت ؛ هرچند با موبایل !! جای یک دوربین خوب و سه پایه و یک عکاس خوب خالی بود !!


چند تا عکس گرفتیم و چایی امدادی خوردیم و آمدیم پائین ، وقتی به مسجد رسیدم متوجه شدم که کاپشنم در بالا مانده است ، دوباره زنگ زدم و آمبولانس برایم آورد !!! وقتی ما می رفتیم پایگاه آمبولانس داشت یک مصدوم را می برد پای کوه تا تحویل اورژانس بدهد ( مصدوم از پاسگاه نیروی انتظامی بود !! )  و کمی بعد برگشت بالا و دوباره رفت پائین ، دلیل را پرسیدیم و گفتند دفترچه طرف بالا مانده بود !! گفتم : " از این مسایل پیش می آید ، مردم حواس ندارند که ... " چند دقیقه بعد که کاپشنم جا مانده بود و برایم آوردند گفتم : " شکر خدا ما هم از این مردم حواس پرت هستیم دیگر ... " 


بجای نوشتن بقیه بروم جزء قرآنم را بخوانم که این وقت شب نشستن پای جفنگیات وبلاگی دیگر بس است !!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 09:36

سلام
قلی هم فقط ساری قلی خان !! عکس زیاد واضح نیست

سلام
شما اگر با ایشان افت و خیز داشتید از خاطراتتان ما را محروم نفرمائید ضمنا عکس اون هواری را آدم ریسایز بکند تا بشود این هوار ، مگر وضوح می ماند ، آنهم عکس موبایلی !! این عکس برای کسانیست که روز آنجا را دیده اند و سر و ته منطقه دستشان است

محمدرضا سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 12:56

از این قلی ها در تبریز فراوان هست ، زمانی یک نفر هم بنام ایت قلی مشهور بود و والیبال بازی میکرد و تمشاچیان در حین مسابقه برای اینکه اعصاب اورا خراب کنند دسته جمعی فریاد میزدند ایت قلی

البته آت قلی هم همسایه ی ما بود که فوتبالی بود و در دارایی تهران هم بازی کرده بود

محمدرضا سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 12:58

از بحث قلی که بگذریم این عکس بسیار عالیست ، دستتان درد نکند

مطمئن باشید جای شما را خالی کردم برای گرفتن یک عکس خوب ...

خدیجه سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 23:23 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
سرکار
ستوان
سروان
سرگرد
سردار
.
آ ببخشید سرهنگ قلی کجا بید؟ ^_^

سلام
.
مورد سرهنگی را بعلت برخی ملاحظات درج نکردم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد