یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

قربان حواس جمع خودم ...


دیروز بعد از ظهر رفتم خانه و بعد از کمی مسایل تشریفاتی در پای نت دو سه ساعتی خوابیدم تا شب به مشکل برنخورم ... عصر به سفارش مادرجان رفتم سر کوچه وسایل بگیرم که یهویی دیدم به مرکز شهر رسیده ام !! البته آنهم به کمک تلفنی که برایم رسید والا شاید تا تهران ادامه مسیر می دادم !!

 

 

اول کمی نگران حال خودم شدم ولی وقتی فکر کردم و یادم افتاد که یکی از نمایندگان خانه ی ملت (!! ) به باغ رفته بود و سگش را پشت لندرورش بسته بود و برگشتنی به خانه با دیدن طناب خالی فهمیده بود که سگ بیچاره را آنقدر روی آسفالت کشیده  که تمام شده بود !!! و کلی اعتماد به نفسم بالا رفت ...


تماس تلفنی مربوط به یکی از دوستان بود که هر از گاهی باهم ددر شهری برگزار می کنیم و در مورد هر هنجار و ناهنجاری که دراطرافمان وجود دارد بحث و تبادل نظر می کنیم ، برای همین سریعا به خانه برگشته و لباس عوض کرده و دوستم آمد و باتفاق رفتیم " فست فود لیمون " و سر یک میز یک شام سرپایی خوردیم ( از کی ساندویچ قاطی منوی شام شده !! ) ... قسکتی از بحث های اولیه شامل تعریف و توصیفات از یک پسربچه ی 8 - 9 ساله بود که کالیفرنیایی تشریف دارد و ماحصل یک تربیت نمونه ی ایرانی - آمریکایی است ، کمی در مورد تحوه ی حرف زدن و انتخاب و ... که همگی نشان می داد در یک خانه ی آرام ، باشخصیت و اصیل رشد یافته است ... البته چنین فضایی در هرجایی می تواند بوجود بیاید و نیاز نیست حتما د رکالیفرنیا باشد ولی فعلا " قانون بقای ادب و تربیت " با توجه به زیرساخت های محیطی و استرسزدایی در زندگی ها ایجاب می کند که ما در شرق شعاری بدهیم که دیگران در غرب آن را بتوانند جامه ی عمل بپوشانند !! در کشور ما شاید 90% از انرژی های مصرفی در خانه ها صرف تنش سازی و تنش زدایی و حواشی می شود و سهم تربیت فرزندان بسیار ناچیز است ؛ البته خیلی ها هنوز معنی تربیت صحیح با تامین دلخوشی کودکان را نمی توانند از هم تمیز بدهند !!


بعد از شام ، نوبت مراسم پرفیض بستنی خوران بود که طبق معمول رفتیم شعبه دوم " بستنی لاله زار " ... سر راهمان کم مانده بود به ترافیک تقریبا مرده ی افسردگان خیابان فروغی بخوریم که با یک تغییر مسیر بموقع از مسیر دیگری خودمان را به مقصد رساندیم ...


افسردگان مرفه که محصول تربیت از نوع تامین دلخوشی هستند ، عصرها با ماشین های غالبا مدل بالا (!) و اکثرا تک سرنشین (!!) و معمولا از نوع تک جنسی (!!!) راه می افتند و صدبار بولوار فروغی را طواف می کنند و به این ترتیب خودشان را روی همدیگر تخلیه می کنند !!


با دیدن این ترافیک افسرده یاد یک ترانه ی قدیمی تبریزی افتادم که شاید 40 - 50 سال پیش می خواندند ؛ " آخشام چیراخلار یانار ، آلوده لر دولانار " ( عصرها که چراغ ها روشن می شوند ، دل باخته ها را می افتند برای قدم زدن ) و به دوستم گفتم : " وقتی ژول ورن کتاب می نوشت در زمان خودش تخیلی بودند ولی کمی بعد صورت واقعی بخود گرفتند ، این ترانه هم که 40 سال پیش خوانده می شد انگار روایت حال روزگار امروز ماست !!


شب خوبی بود ، هوای خاص شبهای تبریز از یک طرف و بگو بخندهای دوستانه از طرف دیگر باعث شد تا ساعاتی را فارغ از دغدغه ی عیالوارها سپری بکنیم !!


===


وقتی خانه رسیدم ، داور منتظر من نمانده بود و سوت شروع بازی اروگوئه و کاستاریکا را زده بود ... بازی ابتدا به نفع اروگوئه یکطرفه دیده می شد ولی بعد از خوردن گل ، بازیکنان کاستاریکا بخود آمده و رگ غیرتشان جنبید و شگفتی ساز شدند و با سه گل اروگوئه را سرنگون کردند !!!


همانجا دراز به دراز ماندم و در حال چرت و خواب و بیداری زمان بازی انگلستان و ایتالیا رسید ، 10 - 15 دقیقه ی اول را بیدار بودم و بقیه را خوابم برد !! بین خودمان باشد این فردوسی پور چقدر آدم سبک و لوسی شده است !! با اینکه نیم نگاهی به ایتالیا دارم ولی حدس می زدم انگلیس 2 - 1 بازی را ببرد که برعکس شد !!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
روشنا یکشنبه 25 خرداد 1393 ساعت 15:46

سلام.من جواب هیچ سوالمو نگرفتم دادو جان.فقط یه کامنت یک خطی از شما اومده

سلام
تا جائیکه یادمه سه تا کامنت گذاشتم که نصفه و نیمه پیام می داد که ارسال شد ...
تا اینکه زیر کامنت قبلی تان جواب نوشتم ، وبلاگتان را هم که ششماه یکبار آپ می کنید ، بعد به من می گوئید غیبت کرده ام !!

khatere hastam دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 00:44 http://mahkoomin.blogsky.com

خدا رو شکر که پیش بینی شما اشتباه شد و ایتالیا برد و دل ما شاد گشت

و در ضمن همیشه به گشت و گذار و تفریح فارغ از روزمرگی و مشکلات زندگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد