تازه از فوتبال برگشته ام ، سر ناهار یکی از دوستان ترشی سیر آورده بود و با علم به اینکه من زیاد دوست ندارم بخورم اصرار کرد که یکی دو تا بخورم و من چون زیاد در رودروایسی گیر می افتم تمام شیشه را خوردم !!! خلاصه هنوز ناهار تمام نشده بود که قطب نمای من شمال و جنوب را گم کرد ...
بعد از ظهر باید می رفتیم فوتبال ،فکر می کردم که نای دویدن نداشته باشم ، ولی برعکس از آب درآمد ،نه تنها چند برابر نوبت های قبلی دویدم بلکه کلی هم فیلم از خودم در می کردم و خیلی هم خوش گذشت ...
وقتی خانه رسیدم طبق معمول رفتم سراغ یخچال و یک بستنی خوردم ... حدود یک لیتری آب خوردم ... ولی چیزی که تشنگی ام را گذاشت این عکس بود
v
و بعد از تماشای این چای قند پهلو ،تماشای این عکس خیلی حال داد هرچند متناسب با فصل نبود ولی متناسب با خاطره ها بود !!
دومی خدایی خعلیییییییییییی عشقولانه بود