یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

لاله بی لاله ...


دیشب حوالی ساعت 1 بامداد بود که به خانه رسیدم ، برنامه ریزی برای صبحم همراهی با دوستم برای رفتن به اطراف جلفا بود برای عکاسی از لاله ها ...

  

صبح حوالی ساعت 8 باتفاق دوستم و خانواده اش راه افتادیم ... این سومین سفر ددری امسالم به منطقه جلفا بود که هر سه بخاطر لاله ها صورت می گرفت ولی از قرار معلوم امسال نه تنها از دشت لاله خبری نبود بلکه از چند تا که چه عرض کنم ای دریغ از یک فروند لاله !!!


صبحانه را آنقدر کش دادیم که به جلفا رساندیم ، سر راهمان بیاد عهد قدیم ماست محلی هم گرفتیم و در پارک ابتدای مسیر کلیسا خرابه برای صبحانه توقف کردیم ... آسمان شدیدا بداخلاق نشان می داد ولی چیزی بیشتر از ابرهای سیاه و درهم برهم نبود ... بعد از صبحانه نیم ساعتی هم در پارک بودیم و بعد رفتیم طرف بازار جلفا !!




برنامه ی جلفا همیشه جایی برای ختم بخیر شدن دارد ، بازار جلفا براحتی در برنامه قرار می گیرد ؛ می تواند بدون دست آورد هم زیبا باشد ، می تواند دست آوردهای از قبل برنامه ریزی نشده هم داشته باشد !!!


بخاطر تعطیلی روز 14 خرداد ، برخی از مراکز خرید که سطح شهر بودند تعطیل بودند ؛ البته ظاهر تعطیلی نشان می داد که تا ظهر آنها هم باز می کردند ... یکی از جاذبه های منطقه ی آزاد جلفا برای تمام طبقات سنی ، ماشین های خارجکی زیباست ... وقتی از جلوی یک فروشگاه . نمایشگاه بزرگ رد می شدیم ، پسر دوستم دست مرا گرفت و از من خواست در تمام طول عبور از جلوی آنجا صورتمان را طرف خیابان بگیریم و به ماشین ها نگاه نکنیم ، می گفت همان نوبت اول هم که نگاه کرده بود کلی اعصابش بهم ریخته بود !!!


این خرده فرمایشات مال یک پسربچه ی 9ساله بود و مطمئنا بزرگترها برای تماشای از پشت شیشه نمایشگاه تعطیل ؛ آنهم با چنین ولعی دلایل بهتری دارند



ادامه ی برنامه ی ما رفتن به بازار ساحلی جلفا بود که تقریبا مملو از جمعیت بود ، باارزش ترین چیزی که آدم در بازار تلف می کند وقت است و در نوبت بعدی پول !! یک ساعت بیشتر در بازار نبودیم و من خیلی زود شل شده و دست به خرید زدم !! خدا رحم کردو دوستان لطف کردند و زود از بازار بیرون آمدیم والا باندازه ی یک وانت خرید می کردم !! از قرار معلوم داغ نبود لاله ها را در بازار داغتر می کردم !!


برنامه ی ناهار را هم از جلفا آنقدر کش دادیم که به رستوران ییلاق در منطقه پیام مرند رسید ، یک ناهار دورهمی سبک هم خوردیم و کمی با گارسن ها خوشان خوشان کردم ... حوالی ساعت 5عصر بود که مرا بهمراه وسایلم تحویل سرکوچه مان دادند !! خانه که رسیدم مهمان هم داشتیم و با تماشای خریدهای چشم درآورم کلا رفتند توی کف !! برادر گرامی می گفت : " تو که آستین بالا زده بودی حداقل از همین ست ، چند سری می گرفتی برای همه !!!!! "

نظرات 1 + ارسال نظر
khatere hastam جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 12:05 http://mahkoomin.blogsky.com

آنقدر از جلفا تعریف کردید که دیدنش داره میشه برام یه آرزو

همیشه به سفر و تفریح ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد