صادرات فرهنگی ...

عصرانه های دلمشغولیمان را رفتن به کارگاه دوستی پر کرده است که در کار حکاکی و برش با لیزر است ، در کنار کارهای عمومی و تزئینی که برای فروش عرضه می شود ، قسمتی هم به دلمشغولی های ما بدل شده است و کارهای فرهنگی در آنجا صورت می دهیم 

 

جمع آوری و طبقه بندی و آماده سازی برخی جملات و اسامی و نمادهای دینی هم در این راستا صورت می گیرد ، دیروز که از فوتبال تمام شدیم ، قرار بود بهمراه یکی از همکاران برقکار برویم و دستی به سیستم مصرف برق آنجا بکشیم ، روی میز کار یک سری کارهای آماده شده وجود داشت که منتظر ارسال به باکو بودند ، تابلوهای رومیزی " و ان یکاد ... " !!

مادر جان هم برای کادو دادن به مهمان هایش یکسری از این تابلوها را پسند کرده است و سفارش داده تعدادی تابلو برایش ببرم تا به مهمان هایش بدهد !!

===

دیروز رفتم فوتبال ، خیلی مواظب بودم تا کسی از یک متری ام رد نشود ، از بس شکننده و مصدومیت پذیر شده ام !!! طبق معمول تیم بندی را خودم انجام دادم ، ابتدای کار کمی اعتراض وجود داشت ولی بعد از تیم مقابل دو گل جلو افتاد ، ادامه ی اعتراض قطع شد و در همان ده دقیقه ی طلایی آخر بازی دو گل زدیم تا مساوی به رختکن برویم ...

بقول یکی از دوستان با ترازوی زرگری هم نمی شد تیم ها را این چنین مساوی انتخاب کرد !!

===

صبح داشتم به گربه ها غذا می دادم ... یکی از گربه ها سه تا از بچه هایش را بیرون آورده و در معرض دید گذاشته است ، دو تای دیگر فعلا در مخفی کاری بسر می برند ، رباب هم هنوز بچه هایش را نشان نداده است ، دیروز کمی خودش را لوس کرد که دنبالش راه بیافتم و ببرد بچه ها را نشان بدهد ولی کار پیش آمد و نرفتم ...

یکی از " از دماغ فیل افتادگان " موقع رد شدن از کنارم گفت : " چکار می کنی ؟ " گفتم : " مهمانی صبحانه راه انداخته ام ... " گفت : " یک صبحانه هم برای ما بده !! " گفتم : " فعلا اینها مقدم تر هستند ... بعد از اینها نوبت شما می رسد که " بل هم اضل " تشریف دارید ... "