امروز روز آخر از تعطیلات آغاز سال است ،چند روز پیش که برای غذا دادن گربه ها به کارخانه رفته بودم مدیرمان را دیدم که برای رتق و فتق مسایل تعمیراتی آمده بود و از من پرسید : " تعطیلات خوش می گذرد ؟ " جواب دادم : " اگر دولت تا آخر فروردین تعطیلات را تمدید بکند من کلی متشکر خواهم شد !! " گفت : " خوش بحال کارخانه با این نیروهای متعهد و کارآ !!! "
چهاردهم که برای دور آخر سرکشی رفته بودم خبر دادند که یکی از همکاران بعلت اشکال و انفجار در تابلوی برق کوره ها از ناحیه صورت سوخته است ، همانجا تماس گرفتم و باهم حرف زدیم و برنامه ی ملاقات را برای امروز گذاشته بودم ...
از دیشب که مهمان خانه ی بردار کوچک بودیم خبر آمد که یکی از مهمان ها که ناراحتی ریوی دارد ، بدلیل سرماخوردگی به مشکل برخورده است و باید سریعا برگردد به تهران ... برای همین از اول صبح در بدوبدوی پیگیری بلیط هواپیما و گرفتن آمبولانس تا پایتخت و آوردن اکسیژن برای بیمار بودیم و یادم رفت صبحانه بخورم ؛ حالا یک چند تا شیرینی بهمراه چایی را ناچارا نوشتم پای منوی صبحانه ی امروز ...
ظهر ساعت 14 از خانه خارج شدم و تا ساعت 15/30 که قرارمان بود زیادی زمان داشتم برای همین سلانه سلانه راه افتادم طرف بیمارستان ، سر قرار رسیدم بیمارستان !! این دومین بار در طول هفته ی اخیر بود که این مسافت زیاد را پیاده گز فرموده بودم !! بعد باتفاق دوستان دیگر که از کارخانه آمده بودند رفتیم و سر به سر سانحه دیده گذاشتیم !!
خدا مرا خلق کرده تا بروم ملاقات مریض ؛ البته به شرط اینکه از فک و فامیل کسی دور و برش نباشد و کلی بمب خنده منفجر بکنم !!! خانم و پدر و برادرهایش بودند و برای همین خیلی خلاصه برگزار کردیم ...
ایام قدیم یکی از دوستان سنگ در کلیه داشت و رفته بودیم عیادتش ؛ آنقدر گفته و خندیده بودیم که بنده خدا بعلت درد از بابت خندیدن ، مادرش را صدا کرد و گفت : " بیا و اینها را بیرون کن که دارم می میرم !! "
یک وقتی هست که حادثه از بی احتیاطی رخ می دهد و برای جلوگیری باید حواس جمع بود و مرتب و ... ولی در جامعه ما حادثه را یکی می سازد و یکی دیگر در آن به دام می افتد !! احتیاط برای یک سیستم درست کاربرد دارد ، برای یک سیستم معیوب باید دو سه برابر احتیاط کرد که با این هول هولکی بازی های ما حتی یک برابر را بحساب تنبلی کارگر می گذارند و البته اگر مدیر چنین وسواسی در کار داشته باشد و کار یک روزه را بعد از ششماه راه بیاندازد آن را بحساب تدبیر و تدبر می گذارند !!!!
خلاصه اینکه در کارخانه ی ما بدلیل دستکاری های متعددی که روی سیستم ها و تابلو ها شده است که دلایل خاص زیادی دارد و به فرهنگ مریض ما بر میگردد و بنوعی تمهید برای ایجاد امنیت شغلی و بیمه کردن آن پست برای خود تا آخر خدمت می باشد ، همیشه یک عده ناخواسته در تله ی همکار دیگر می افتد ... حتی برای اعتماد به فازمتر باید به خدا توکل کرد !!
تمام مسیر بازگشت را هم دوباره پیاده آمدم و خسته و کوفته به خانه رسیدم ...
ناهار هم نخوردم ، چون اولا ناهار نبود و دیگر اینکه نان هم نبود و حوصله بازگشت تا سر کوچه را نداشتم !! کمی هم خوابم می آمد ، دو ساعتی خواب بعد از ظهر داشتم و به سه تا تلفن جواب دادم که بعد از بیدار شدن نه می دانستم که چه شنیده ام و نه اینکه چه گفته ام !!!!!
شب خانه ی یکی از دوستان برای اختتامیه تعطیلات مهمان هستم !!