یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

آفتاب خوب ، آسمان خوب ...

 

روز جمعه ای خواب را تا لنگ ظهر با کوک و بخیه ادامه دادم ، زمین خالی بغل آپارتمان مان را دارند کار می کنند و امروز یکسر داشتند سنگ می آوردند برای ته بندی ساختمان ، انگار اخیرا نظام مهندسی سختگیری می کند و برای همین مردم باید در ساخت و سازها محکم کاری بکنند ... 

 

وقتی صبحانه ام را تمام کردم مادرم تازه داشت به خانه می آمد ، کمی بعد شیفت بیرون رفتن من بود !! خواستم یک دوری بزنم ببینم اوضاع شهر چطور است ، آسمان که عالی باشد دل آدم هم راه می آید ، توی مسیر چند نفری داشتند از محوطه ی مقبرةالشعرای تبریز عکس می گرفتند و مجبور شدم بروم از آنها چند تایی عکس بگیرم ، مهمان بودند و از نخجوان آمده بودند ، گاهی اوقات چیزی که ما داریم و زیاد برایش ارزشی قائل نیستیم برای دیگران ارزش خاصی دارد ، دوزاری من برای این مطلب خیلی وقت پیش در کاشان افتاده بود ، وقتی با یکی داشتم حرف می زدم و تعجب کرده بود که چرا من بخاطر سهراب سپهری رفته بودم کاشان ، آنهم از کجا ، تبریز !!! 

 

بعد از اینکه چند تا از آنها عکس دسته جمعی گرفتم یکی از آنها  ساخت و ساز محوطه را نشان داده و از من پرسید : " اینجا چی می خواهند بسازند !؟ " گفتم : " خبر ندارم ... ولی این منطقه از دیرباز بدبخت بوده و شاهد ساخت و سازهای مختلفی است ، اینجا چون قبلا گورستان بوده برای همین هر سازه ای بسازند عمرش زود به سر می آید !! " و شروع کردم یک سر سوزنی برایش تاریخ گفتن !! نخجوانی ها زبان ترکی شان خیلی نزدیک به زبان تبریز است ، برعکس باکویی ها که ته لهجه شان طعم اردبیلی می دهد !!! 

 

  

من اگر دوست دارم موبایل نوکیا 808 ور دستم باشد دلیل دارد دیگر !!

 

زمانی نه زیاد دور ، کل منطقه " سرخاب " ، یعنی پای کوه سرخاب که امروزه به آن عینالی می گوییم ولی در گویش خودمانی از آن به " قیرمیزی توپراق " ( همان سرخاب یا خاک سرخ ) یاد می کنیم ، گورستان بسیار بزرگی بود و بخاطر شهرت تاریخی این کوه ، خیلی ها زمان مرگ وصیت می کردند که پای این کوه دفن بشوند ... چنانچه مولوی نیز از اینجا یاد کرده و در شعری سروده بود که :  

 

به تبریــــــــــز ار شوی ساکن ، زهی دولت زهی رفعت 

به ســـــــرخاب ار شوی مدفن ، زهی روحا زهی راحت 

  

این منطقه در تاریخ معاصر صحنه ی تغییرات زیادی بوده است ، انگار روح اینجا ایمان نیاورده است ، حوالی سالهای 1320 تا 1325 که مقارن با حکومت خودمختار آذربایجان بود ، همین محوطه ای که در تصویر دیده می شود ، میدان مشق نظامی های پیشه وری بود ، بعد از فرار پیشه وری و برای زدودن یاد او در زمان پهلوی در این محل چند مدرسه و ساختمان ( ساختمان مرکزی بهداشت ) ساخته شد و بنای این یادبود بزرگ گذاشته شد ( مقبرةالشعرا ) در جهت حذف کردن بنای امامزاده !! ... سالها بعد که انقلاب شد دوباره مدرسه و ساختمان ها پشت آن که شامل خانقاه و ... بود با خاک یکسان شد و دوباره تبدیل به پارک و محوطه باز شد تا هم چشم اندازی به بنای یادبود شعرا باشد و هم محوطه ای در کنار امام زاده سید حمزه !!! چند سالی گذشت و بعد شهرداری با این شعار که نرده کشی دور محوطه پارک خوبیت ندارد ، نرده های اطرافش را برداشت و بعد معلوم آمد که حج رفتن روباه بی دلیل نبوده و چند هفته بعد محوطه ی بزرگ خاکبرداری شد برای ساخت و سازهای جدید !!!!! 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
hamed جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 19:42

salam

ت شنبه 24 اسفند 1392 ساعت 09:33

سعادتی داشتیم که این توضیحات را همراه خود مورخ شنیده و مشاهده کرده ایم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد