یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عصرانه ...

 

یک ساعت خواب ، دو ساعت قدم زنی .... خوشبختی شاید ، همین فعالیتهای ساده است !! آرزو های دور و دراز ارزانی کسانی که می خواهند دورتر بروند ؛ همین حوالی برای من کافیست ... 

 

=== 

 

- سلام 

 

- بفرمائید ...  ( یک بوتیک با قفسه های تقریبا خالی ، در حد تعطیل ! ، یک پسر با بدن پف کرده ی فول فیتنسی با یک تی شرت که کمی بیش از حد معمول به بدنش چسبیده و یک رده از پوست اش عقب تر رفته !! در حال حرف زدن با یک نازی نی قلیونی که شاید کمرش اندازه ی بازوی پسر نباشد !! ) 

 

- این پیراهن چنده ؟ البته منظورم این نیست چند ایکس بزرگترش !!  

 

- قیمت اش ....ریال ، برای شما شاید کوچک باشد ، برای شما مدیوم خوب است !!  ( شاخ در حد شاخ بزرگترین گوزن منقرض نشده !! ) 

 

- البته شما ورزشکارید و مرا خیلی ریز می بینید ، چند وقتی می شود که عین سروان ها بغل لارجمان چند تا ستاره ی ایکس می گذاریم !! البته قبول دارم که محصولات چینی در نوشتن ایکس اسراف می کنند ...

 

- نه اگر سایز بندی الکی نباشد همان مدیوم برایتان اندازه می شود ، من خودم لباس های مارک دار و مطمئن می پوشم ، لازم نیست حتما آمریکایی یا اروپایی باشد ، همین لباس های اصل ترکیه هم سایزشان را درست می زنند ؛ اندازه ی خود من لارج است !! 

 

- حرفی که می زنید اعتماد به نفس بالایی به من می دهد و چقدر خوش بحالم شد ، ولی این کاپشن من اهدایی است و بابت اش پول نداده ام ، فکر کنم دو ایکس لارج باشد !! 

 

- شاید از ترکیه خریده باشند ولی آنجا هم جنس چینی زیاد است !! 

 

- درسته که حق با مشتری است ولی فروشنده بهتر می دانند جنس از کجا می خرند و چی می فروشند ... این پیراهن را هم تازه از لاله پارک خریده ام ، محصول ال سی وال کی کی است ، گمان نمی کنم سایزش مدیوم باشد !!  ( یقه ام را نگاه کرده و می دانم که حداقل دو تا ایکس رفته توی چشم اش !!! با نازی اش تنها می گذارم تا برود به لاس زدن اش ادامه بدهد ... چهار تا ماهیچه گنده کرده فکر کرده حساب و کتاب هر چی پوشاک در دنیاست دستشه !! )  

 

=== 

 

از پشت ویتری یک عینک بدجوری توی قاب نگاهم نشسته بود ، خواستم رد بشوم ولی دلم نیامد ، وقتی از خانه بیرون می آمدم فقط به خریدن یک کاپشن بهاری برنامه گذاشته بودم و اصلا خرید عینک در برنامه ی پنجساله ی آینده ام وجود نداشت ، برگشتم و وارد مغازه شدم ، بیست نفر بیشتر آدم داخل مغازه بودند ، بیکارترین فروشنده را کشیدم طرف ویترین و عینک را خواستم ، خیلی دوست دارم عینک گرد بزنم و ببینم چی می شوم !!! عینک را به چشم ام زده و توی آینه نگاه کردم ، یهویی بیست سالی رفت روی سنم !! ولی همزمان اسپند هم لازم بود !! ولی خوشگل بود و ارزش خریدن داشت ، حداقل بدرد خنداندن مهمان ها و نوه ها خوب بود !!!!! قیمت اش را که روی دسته اش بود نگاه کردم و مجبور شدم دوباره نگاه بکنم ، 935هزار تومان !! 

 

برای خنداندن مهمان ها اگر صمد - ممد را به خانه بیاورم باصرفه تر می شود !! 

 

=== 

 

جلوی فروشگاه سونی ، آقا و خانمی ایستاده بودند !!! بازی تراکتورسازی با الجزیره را نشان می داد !! 2 - 0 تراکتور جلو افتاده بود و آقاهه کم مانده بود سرش را به شیشه ی فروشگاه بکوبد از ذوقی که کرده بود ، در حالیکه داشتم سرم را افقی تکان می دادم خواستم رد بشوم که صدای آقاهه زیادی آشنا آمد ، برگشتم و دیدم یکی از آشناها است !!! 

 

-  تو وقتی بیرون از خانه هم می آیی دست از تلویزیون برنمی داری ؟  ( باتفاق خانم اش برگشتند و با دیدن من سلام و خوش و بش کردیم ... ) 

 

- ایول به تراکتور ...  

 

- من فکر نمی کردم امروز بازی باشد ، بچه ها در کارخانه می گفتند بازی اش روز سه شنبه یا چهارشنبه است !! 

 

- منهم خبر ندارم  ... یک لحظه چشمم افتاد به بازی !! 

 

- حالا تو چرا یقه ات را جر می دهی !؟  

 

- تیم شهر ماست و افتخارش برای همه مان است !! 

 

- ولی من طرف تیم ماشین سازی هستم ، حتی اگر در دسته دو باشد ( این جمله را غالبا برای حرص دادن تراکتوری ها می زنم و اصلا نمی دانم تیم ماشین کی و کجا بازی می کند !! )

 

- تراکتور حالا تیم همه ی تبریز است ، تعصب اش به همه می رسد ... 

 

- شناور بودن دلار را شنیده بودم ، شناور بودن تعصب را هم حالا شنیدم ، زود باش برو به خریدهای شب عیدت برس که فوتبال همیشه هست !!! 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
khatere hastam دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 21:00

صمد ممد اینا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد