یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

به گِل نشسته ، گُل شدم !!!

  

اتفاقات پیرامون باندازه ی کافی شیرین هستند ... هر چند اتفاقات تلخ هم کاهی از اندازه می گذرند ، ولی شیرینی زندگی به همین سر و کله زدن با تلخی هاست ، شیرینی موفقیت بعد از یک تلاش سخت خوشمزه تر است تا طعم مزد بی زحمت !! 

 

دیشب باتفاق دوستان چند دقیقه ای در مرکز شهر قدم زدیم ، آخر سال این دومین قدم زنی در این محدوده است ، یک عمر در این محدوده قدم زدن باعث شده است تا در هر قدم سوابق گذشته مانند فیلم در جلوی چشم باشد ، سوابقی از دوران نوجوانی و خاطراتی از شیطنت های جوانی و حتی سالها عدم حضور برای خودش یک سابقه ی تهی و ارزشمندی ست !!! 

 

بعد به اتفاق دوستان رفتیم شام را در رستوران " ریحان " خوردیم ... هم غذا چسبید و هم سر و کله زدن با گارسن ها !! درهم خوردن هم عالمی دارد ... چلوکباب با دوغ و نوشابه و خیارماست و فلفل و ... بیرون آمدنی دوستم می گفت : " حالا توی شکممان عالمی هست ... همه چیز را قاتی هم کرده ایم ... " گفتم : " حالا دوغ به نوشابه میگه ، تقصیر ما نیست که حرفمان باهم نمی خواند ، تقصیر اینهاست که ما را یکجا انداخته اند !! "  

 

شب وقتی به خانه رسیدم باز سریال " امپراطور دریا " تمام شده بود ، این سومین شب است که سریال را از دست می دهم ، خسته تر از آن بودم که کاری بکنم ، برای همین خوابیدم ... صبح باید به کارخانه می آمدم! 

 

=== 

 

صبح قرار بود یکی از دوستان سر راهش مرا هم بردارد ، چند بار زنگ زدم و خبری نشد ... بعد یکی دیگر تماس گرفت و کمی پائین تر آمدم تا با او به کارخانه بروم ، اول نان خانه را خرید و به خانه داد ، بعد سر راه صبحانه ی دورهمی روز جمعه شان را خرید و بعد رفت نان صبحانه شان را خرید و خلاصه اینکه تاتان تاتان آمدیم تا کارخانه ، یک ربع از قرار گذشته ، همکار اولی زنگ زده بود که تا چند دقیقه ی دیگر می رسم !!! مصداق مثل معروف " کشتی سوار شدن و چشم کشتیبان درآوردن " شخص شخیص بنده هستم !!! به همکارم می گویم : " با بدقولی در قرار کلا دفترچه ی کوپن هایت باطل شدند ... با کارهای دیگر می توانستی یک کوپن بسوزانی ولی با بدقولی در حاضر شدن سر قرار کلا رفتی زیر رادیکال !!! " تا او باشد و یاد بگیرد با بچه ی " دوه چی " بدقولی نکند !! 

 

دقیقا زمانی که از نظر سابقه بیشتر به کشتی به گِل نشسته شبیه شده ام از نظر تسلط به مسایل کارگاهی و ارتباطات همجوار با کارگاههای دیگر در اوج گُل دادن هستم ... حالا دیگر چیزهایی را به سادگی می بینم که شاید برای برخی ها بعنوان معضل باشد و نیاز به ردیابی و بررسی باشد ، مثلا امروز حضورم در کارگاه باعث شد تا سربزنگا دو مورد خیلی ناجور را تغییر بدهم تا فردا برایمان مشکل ساز نباشد ، حس موفق شدن و تاثیر مثبت داشتن ، تمام انرژی های از دست رفته را جبرانی می کند حالا رضایتی که بدست می آید حسابش جداست ... 

 

احتمال زیاد از 28 اسفند تا 16 فروردین تعطیل بی منت هستیم ... و من چقدر برای مرتب کردن اتاقم و برخی کارهای عقب مانده وقت خواهم داشت ، برای همه ی پانزده روز خانه نشستن برنامه دارم !!! 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد