یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزی که گذشت ...

 

دیروز دسترسی به نت نداشتم ، البته اگر هم داشتم باز هم حوصله ای برای نوشتن نداشتم ... حوالی ساعت 12/30 قرار بود مراسمی در بزرگداشت بیست و دوم بهمن در کارخانه گرفته شود و برای همین عده ای در تدارکات و بدو بدوهای رتق و فتق امور در دقیقه ی نود بودند ... 

 

چند سال پیش می خواستند برای کارخانه دوربین عکاسی بخرند و نمی دانم کدام شیر پاستوریزه خورده ای آدرس مرا برای گرفتن راهنمایی داده بود ، منهم با چشم انداز وسیعی که نسبت به مصارف دوربین در کارخانه داشتم چند تا راهنمایی کرده بودم و از قرار معلوم مدیر روابط عمومی وقت که وسع فکری اش پائین بود گفته بود که یک دوربین ساده می خریم ، مگر می خواهیم چکار بکنیم !! و البته منهم کسی که مرا برای راهنمایی معرفی کرده بود را چند بار با تاید شستم تا مرا برای آدمهای احمق مشاور قرار ندهد !!! 

 

از هفته های اول بعد از خرید به همان مشکلاتی برخوردند که برایشان گفته بودم ، مثلا طرف می آمد وسط یک سالن 50متری با نور کم می ایستاد و با یک فلش که قدرتش 5متر هم نبود می خواست از کارگاه عکس بگیرد و لابد فکر میکرد اشکال از دوربین است ...... ؛ انرژی هایی که انسان برای پوشش دادن اشتباهاتش هدر می دهد بمراتب بیشتر از انرژی های لازم برای زندگی کردنش است !! این مورد باعث شده است تا در برخی موارد از من برای گرفتن عکس کمک بخواهند و من هر بار با دیدن دوربین لپ لپی تمام اموات مدیر روابط عمومی فوق الذکر را زیر بارات لعنت خیس می کردم !!! 

 

دوربین موبایل تازه بازنشسته هم که فوق العاده بود و در شرایط حداقلی باز عکس های خوب می گرفت ... دیروز از من خواستند چند تا عکس بگیرم ، مهمان مدعو هم زیاد داشتیم و صد البته از هر طرف با موبایل و دوربین های لپ لپی عکس گرفته می شد !! موبایل جدید شاید عکس های خوبی داشته باشد ولی بهیچ عنوان خود مرا راضی نمی کند ، مثل این است که تیم روستایی اسکی ایران رفته باشد برای مسابقات المپیک زمستانی !!!! حالا هم که در خانه دارم چند فقره عکس گرفته شده را نگاه می کنم ، دوسوم از عکس ها را دیلیت کردم و 4- 5 تا عکس نگهداشتم !! از عکس های دوربین موبایل قبلی به راحتی می شد چند تا عکس برید و درآورد !!  

 

یکی از مدعوین پشت تریبون گفت : " در روایت داریم در آخر الزمان ... می شود و ... می شود و جای کوچک و بزرگ عوض می شود و ..... " به بغل دستی ام گفتم : " می بینی ، روایت دارد خودش را از دهان همین نفر اثبات می کند !!! "

  

=== 

 

دوستی تماس گرفت که بمناسبت روز وفات حضرت معصومه (س) شله زرد پخته اند و قرار شد بروم و سهم دوستان را هم بگیرم و برسانم ؛  

 

بار محبــــت که از همه باری گـــــــــران تر است 

بر دوش آن کس است کز همگان ناتوان تر است 

 

... 

 

اینهم از عجایب خلقت است که یک پیاده باید سهم سواره ها را برساند ... منهم که شگفتی ساز !! ، با یکی از دوستان تماس گرفتم و برای سر شب قرار گذاشتم و رفتیم سهم مان را گرفتیم و گذاشتیم توی ماشین و بعد رفتیم فست فود نوش جان کردیم و به ملت هم زنگ زدیم که حالا بیایید و ببرید !! یکی از دوستان آمد سر قرار و وقتی شله زردش را می دادیم از من پرسید : " نذری خودتان هست !؟ " گفتم : " نه ، ثواب ترازیت اش با ماست !! "  

  

در خانه مهمان داشتیم ، یکی از مهمان ها کمی از شله زرد خورد و گفت : " معلوم است که از خانه اعیان آمده است ! "   

 

طبقه مرفه ، همه چیزشان از همه جایشان معلوم است !!! 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد