یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عدالتِ درمانی و سلامتِ عمومی ...

 

حوالی ساعت 16/30 ، تنها در خانه نشسته بودم و بعد از یک وبگردی خسته کننده ، مشغول نوشتن قسمت هایی از داستان بودم و دقیقا در یکی از شوک آورترین جاهای داستان ، ناگهان صدای تلویزیون در خانه پیچید ... 

 

از اتاقم بیرون آمده و به پذیرایی که تلویزیون آنجا قرار دارد رفتم ، مادرم را صدا زدم ، البته می دانستم که ساعتی پیش برای شرکت در یک مجلس ختم از خانه خارج شده بود ، فکر کردم شاید آمده باشد و من خبردار نشده باشم ... خبری از مادرم نبود و بجز تلویزیون چراغ یکی از اتاق ها هم روشن بود ... سری تکان داده و چراغ اتاق را خاموش کردم و بعد آمدم جلوی تلویزیون ... 

 

شبکه خبر در حال گفتن خبر بود و بعد زدم شبکه یک تا ببینم باز هم مثل ایام قدیم ، این وقت ها فیلم سینمایی می دهد یا نه ، شبکه یک مناظره گذاشته بود در مورد بهداشت و سلامت و عده ای کارشناس از نوع حالا مسئول ، قبلا مسئول ، مشاور و ... حالا اگر ضمن حرفهایشان معلوم بود که کمی پنبه ی نتابیده دارند زیاد مهم نبود ، بهرحال عصر فتنه است و معلوم نیست چه کسی از کدام آبشخور آب می خورد !!! 

 

حالا چرا تلویزیون روشن شده بود و چه و چه را منصرف شدم و ایستادم و سرپایی کمی نگاه کردم ، برای اذان برنامه را قطع کردند و بعد از اذان باز هم کمی حرف زدند و کلی حرف خوب زدند ، حالا چرا نام نشست را مناظره گذاشته بودند بماند ، در مناظره اصولا باید دو طرف مسئول و منتقد حضور داشته باشد ، کسانیکه آمده بودند بنوعی مخالف دولت قبلی و مدافع دولت جدید بودند و از قرار معلوم حلوای نسیه را چسبیده بودند !!!  

 

کمی هم شعار دادنددر زمینه عدالت درمانی و سلامت برای همه و ... طبق معمول این نشان می داد که نمی خواهد کاری پیش برود و دردی کم بشود و راهی پیموده بشود ، چون گفته اند : " سنگ بزرگ علامت نزدن است " آدم های بزرگ عدالت را در رفتارهایشان نشان می دهند و آدم های کوچک که در جایگاه بزرگان ایستاده اند عدالت را در حرفهایشان بکار می برند !!  

 

ضمنا یاد یک خاطره افتادم که گفته شود بلکه ماندگار شود : 

 

چندین سال پیش من باتفاق فوتورافچی رفته بودیم برای عکاسی در کنار تالاب " قوری گول " ، موبایل من زنگ خورد و خبر دادند که یک پسربچه در یکی از کوههای نزدیک شهر دچار مشکل قلبی شده است و خانواده اش کمک خواسته اند و آماده باش دادند ، من باتفاق فوتورافچی چون نزدیک آن محل بودیم به آنجا رفتیم و ده دقیقه ای هم از بچه های امدادی زودتر رسیدیم !!!  

 

با رسیدن ما یکی از کوهنوردان شهر که با خانواده آنجا حضور داشت و داشت با چند نفر در مورد آن منطقه حرف می زد ؛ مرا به آنها نشان داده و گفت : " بچه های هلال احمر رسیدند ، اینها کارشان را خوب بلد هستند و حالا برای کمک می روند !! " من اطراف را نگاه کردم و دیدم ماشین آتش نشانی آمده است و یک ماشین اورژانس و چند نفر در تقلای امداد رسانی و در حال بالا رفتن از کوه هستند ... از همان کوهنورد خوش سابقه شهر پرسیدم : " اینها دیگه اینجا چکار می کنند !؟ " گفت : " اینها زودتر از شما آمده اند و آقای دکتر ..... هم رفته بالا !! " گفتم : " با این حساب بعد از همه به ما خبر داده اند ، چون امکان نداشت کسی زودتر از ما دو نفر به اینجا برسد ، چون ما از همین نزدیکی آمده ایم و تیم امداد باید از شهر حرکت بکند !!! " بعد خیلی آرام سرم را نزدیک گوشش کرده و پرسیدم : " حالا اینکه مصدوم شده است چه کسی هست که دکتر .... با آن یال و کوپالش آمده و رفته بالای کوه !؟ " به زنی که آن طرف ایستاده بود اشاره ای کرد و گفت : " به گمانم از افراد استانداری باشد !!! " گفتم : " دقیقا برای همین پرسیدم ؛ چون برای امثال ما تزریقاتی محله آستین بالا نمی زند ، اینکه دکتر .... پابرهنه تا اینجا دویده باشد جای شاخ درآوردن دارد !!!! " 

 

چند دقیقه بعد بچه های امداد رسیدند و ما از یک راه میانبر که ماشین رو بود رفتیم و مصدوم را برداشتیم و آمدیم پائین و نیروهای آتش نشانی و اورژانس هنوز آنجا منتظر دوستانشان ماندند که بیایند پائین و برگشتیم شهر !!!! 

 

*** عدالت درمانی و امدادی یعنی اینکه برای یک فرد خاص ، آتش نشانی که متعلق به شهرداری است و نباید از محدوده ی شهر بیرون برود ، می رود !!! اورژانس که نباید از محدوده ی شهر خارج بشود ، می شود !!! دکتر ..... که در دانشگاه و بیمارستان ملت را جای سگ هم تحویل نمی گیرد ، می رود !!! و آن وقت ... 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد