یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تب شکن !!


دیروز حوالی ساعت 9صبح بود که احساس کردم ویروس بخت برگشته راهش را کشید و رفت ، این تن باندازه ی کافی در زندگی لرزیده است و به این راحتی ها تسلیم نمی شود ...

 

 

سال ها پیش من یک کاپشنی خریده بودم که باندازه ی کافی پیش اهل فن انگشت نما است ، وقتی آن را بپوشم یعنی هوا سرد شده است ، البته برای غیر اهل فن همیشه جای سوال باقی می ماند که چرا من پالتو را زمین گذاشته و با یک کاپشن ظاهرا فکسنی بیرون می روم !!!


دوشنبه شب که به خانه رسیدم بعد از تعویض لباس ، آن را از کمد برداشته و پوشیده و تمام شب را با آن خوابیدم ، حوالی ساعت 3 شب بود که احساس کردم خیس عرق هستم ، یعنی آنقدر که عرق از لاله ی گوشم قطره قطره به گردنم می ریخت !! تازه دوزاریم افتاد که پدر تب و لرز را درآورده ام ... تب و لرز به این می ماند که آدم توی اتاق سرد نشسته باشد و بخاری را توی بالکن روشن کرده باشد ! راه و چاره اش این است که حرارتی که از طریق پوست هدر می رود برگردد به سیستم حرارتی بدن و بوسیله عرق خارج شود و چون ویروس این وسط دو بهم زنی کرده است یا باید از طریق دارو و آمپول آنها را آشتی داد و یا اینکه گوش هر دو را گرفت و به زور سر جایشان نشاند که برای من دومی راحت تر بود ، هر چند نقش خانم نازی در روش اولی جای خود دارد !!!


ساعت 9 صبح بسلامتی لباس های خیس عرق را تعویض کرده و عینهو وسط تابستان دوش گرفته و با حوله نشسته بودم پشت کامپیوتر و برای لاوهای دوستان لایک می ترکاندم !! هر از گاهی هم بیخیال و صرفا جهت استراحت مطلق دراز کشیده و بعنوان میان برنامه می خوابیدم و در مجموع تا عصر بشود چند ساعتی هم خوابیدم !!


عصر باتفاق فوتورافچی رفتیم عیادت یکی از دوستان که یک پرامبلم در گلو داشت و یک عمل جراحی سرپایی پاس کرده بود ، البته ما به عملی که کمتر از یک هفته بستری داشته باشد می گوئیم سرپایی ؛ اینجا نظر خانم شان مهم است !!! از قرار معلوم این مشکل چنانچه می گفتند باعث شده بود نتوانند راحت غذا بخورند !! ناگفته نماند که در جمع های ددری ما این دوستمان را سه و گاهی چهار نفر حساب می گذاشتیم و منبعد با رفع این عارضه باید فکری به حال تدارکات های برنامه های ددری مان بکنیم ...


حوالی ساعت 12 به خانه رسیدم و دیگر خوابی در بساط نداشتم و برای همین تا صبح بصورت رندوم پرونده ی 65 مورد ( !! ) را پیش کشیده ؛ متهم کرده ، محکوم کرده و بعد تبرئه می کردم و ... تا اینکه صبح شد و آمدم سر کار !!!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ت چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 13:54

این همان کاپشن قزاقیه دادو که با شلوار و چکمه از مرز گذشته بود و بعد ناجوانمردانه توزیع شده بود؟

سلام
پاسخ دادن خیلی مشکل شده است !! ( توجیه تاخیر ! )
اونیکه تو دیدی پالتو پیش اش کاپشن بود !! این یک لاقباست که باکلاس تشریف دارد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد