یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تعطیل نوشت ...

 

دیشب بیشتر دوست داشتم بخوابم ولی تا آمدم چند تا لایک به دلخوشی های دوستانم بزنم ، سر و کله ی جومونگ پیدا شد !! خلاصه اینکه باتفاق مادر نشستیم و امپراطوری گوگوریو را پایه گذاری کردیم !! 

 

بعد از جومونگ ، یک سرچی هم در اینترنت کردم ببینم ریشه ی گوگوریو در کلمه گوگوری مگوری است یا اینکه گوگوری مگوری از آنجا به زبان محاوره ای راه پیدا کرده است !! چهار تا کلمه هم در مورد جومونگ ( چومو ) و امپراطوری گوگوریو خواندم و اینکه یک ایرانی کتابی در این زمینه نوشته است این مسئله که در زمان پخش نوبت اول می گفتند ایران در ساخت این سریال دست دارد و برخی از حوادث سریال برگرفته از داستان های تاریخ معاصر و دور ایران است ، را در ذهنم دوباره زنده کرد !!! 

 

تا بیایم و یکی دو تا چایی بخورم و با فک پائین آمده باز کمی شیرینی سوهان قم بخورم شب به نیمه رسیده بود ، البته حدود یکصد صفحه کتاب تاریخ معاصر خواندم و حول و حوش چند شخصیت تاثیر گذار معاصر دوری زدم تا سهمیه ی مطالعه ام را خوانده باشم !! و وقت خواب برای اینکه ذهنم متوجه چیزی نباشد و بدون پیش فکر به خواب بروم کمی انگری بیرد بازی کرده و خوابیدم ، حوالی ساعت 11 به فکرم رسید که چرا کسی زنگ نزده و اس ام اسی نفرستاده است !؟ برای همین رفتم سراغ گوشی و دیدم شب موقع خواب از دستم رها شده و کنار تخت وَرَزان ( پخش و پلا !!) افتاده است و باتری اش یک طرف و خودش یک طرف !! در طول دو سال گذشته شاید دوبار پشت گوشی باز نشده بود و چه شبی گذرانده بود !!! 

 

باتری را سوار کرده و گوشی را روشن کردم ، چند تا اس ام اس سرگردان یهویی سرازیر شدند ، چند تایی مربوط به اس ام اس های ضدتنهایی همراه اول بود و یکی دو تا از دوستان ... خوشبختانه از کارخانه هم زنگ زده بودند و من خواب بودم ، با کارخانه تماس گرفتم و مورد حل شده بود !!

 

این مورد را زیاد دیده ام که همیشه دوست داریم اگر مشکلی برایمان پیش آمد دیگران آن را برایمان حل بکنند و وقتی از کمک دیگران ناامید می شویم خودمان آن را حل می کنیم ، حالا چرا اول این کار را نمی کنیم و امیدمان پشت سر ناامیدی متجلی می شود باید از دائرةالمعارف تنبلی پیدایش بکنیم !!! 

 

از وقتی پهنای اینترنتم زیاد شده است سرعت بشدت افت کرده است ، از قرار معلوم تناسبی بین سرعت و پهنای باند است و حالا که سر گشاد اینترنت نصیب من شده است باید دیال آپی حال بکنم !!!  

 

دو قسمتی هم به " توهم " اضافه کردم ... سنگینی روند کار در این مرحله برای خودم هم تعجب آور شده است !! لابد قسمت همین است ...

 

رفتم و دو تا تلفن جواب دادم و وقتی برگشتم حساب افکارم از دستم بیرون رفته بود ...  

.

 

دوست داشتم سر صبحی بروم کوه ، با برفی که دیروز باریده بود برنامه ی پیاده روی خوبی از آب در می آمد ... تنبلی کردم !! در عوض یکصد بار دراز و نشست انجام دادم که از دو ساعت پیاده روی سنگین تر بود ، تا من باشم و تنبلی نکنم ، یک معاهده ای هم با خودم نوشتم و اینکه هر وقت از انجام ندادن کاری که می خواستم بکنم ، پیشمان شده باشم یکصد بار دراز و نشست انجام بدهم !!  

 

بقول پوشکین : 

" زمین سرد و یخ زده و درخشش آفتاب ؛ روز عجیبی ست ! 

چشمان تو هنوز در خواب است ، دوست من ! "

 

( چرا چپ چپ نگاه می کنید سوادکمان به ترجمه بقیه نرسید !! )

 

=== 

 

یک خبری هم خواندم از درگذشت یکی از خادمان تشکیلات هلال احمر ایران ، کسیکه در سایه تلاش های شبانه روزی اش به عنوان پدر سازمان امداد و نجات ایران شناخته می شد بعد از تحمل یک دوره بیماری در سن 66سالگی بدرود حیات گفته بود ؛ آقای بیژن دفتری

 

 

  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ت شنبه 16 آذر 1392 ساعت 14:26

عکسامو دیدم دادو جان، دستت درد نکنه. اون خوش تیپ کیه عکسشو برام فرستادی؟ خواستی بگی که اون 4 تا به این یه دونه نمی ارزه؟ یکی دیگه بود میشد 5+1

عکس مدل قجری را دو تا حساب کن !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد