چهارشنبه مرخصی بودم و برای همین رفتم بازار تا یکی از دوستان را ببینم ، دو تا خسیس بهم رسیده بودند و با هم کل کل می کردند و این وسط سهم خنده ی من از همه بیشتر شده بود ، آب پاساژ را قطع کرده بودند و کسی دنبالش را نمی گرفت ، آنهم پاساژی که در هیچیک از مغازه هایش حرف کمتر از 10 میلیون رد و بدل نمی شود !!
چهارشنبه شب طبق برنامه راهی رشت شدم ، دوست داشتم بروم و کمی زیر باران قدم بزنم !! طی تماسی که گرفته بودم خبر داده بودند که هوا آفتابی است و باران نمی آید !! بهرحال ...
می دانم
کمی که با آسمان درددل بکنم
برای ساعت ها گریستن ،
بهانه پیدا خواهد کرد ...
ادامه مطلب ...
از چهار نفر آدرس لازم داشتم ، دو تا که ندادند ( یادشان رفته ایشالا !! ) ، یکی داده است ( که تشکر می شود !! ) ، یکی را هم هنوز نخواسته ام ( این یک مورد را ایول به خودم ... !! )
تصمیم مان را فعلا معلق کردیم !!