یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

در احوالات مرشد و مارگاریتا ...

 

رشت که بودم کتابی خریدم بنام " مرشد و مارگاریتا " ...  

البته این کتاب را در نمایشگاه کتاب تبریز هم دیده بودم ولی قرار شده بود روز دیگری برای خرید مراجعه بکنیم و روز اول فقط روز تماشا باشد !! خلاصه اینکه قسمت خرید به رشت افتاد !! 

 

حدود 240 صفحه ای از کتاب را خواندم ، آنهم در شرایط مختلفی مانند ، توی رختخوابی !! پا تلویزیونی !! پا مونیتوری !! و ...  

 

تا اینجا که خواندم چند برداشت خوب و بد داشتم ، و چند تاثیر خوب و بد هم روی من داشت !! اول اینکه نوشتن داستان توهم را به تاخیر انداخت و البته نتیجه ای جز تاخیر نداشت !! تاثیر خوبش هم این بود که با خواندن این نوشته حسی که م یتواند خواننده ی داستان خودم داشته باشد را به من انتقال داد !! برداشت خوبم این بود که داستان در روال عادی خود هی مستقل شده و هی به همدیگر ارتباط داده می شد !! برداشت بدم این بود که نویسنده اطلاعی که در مورد شیطان داشت و نیز عقیده ای که در مورد مسایل این چنینی داشت زیاد پرمغز و جالب نبود !!! 

 

یعنی در دو سطر کلا ادبیات روس را زیر سوال بردم !!!!  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ستاره کویر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 18:57 http://hadiseashna.blogsky.com

محرّم: آنگاه که انسانی به آن درجه از عشق و آگاهی میرسد که خالصانه وعاشقانه همۀ وابستگیها، دلبستگیها و حتّی جان شیرین را در راه آرمانی مقدّس فدا میکند، ملکوت خشنود میشود. کائنات آذین بندی میکند. خداوند لبخند میزند و عاشقانه آغوش می گشاید.چنین پروازی را سوگی نیست. ماتمی نیست. اشک و آهی نیست. بلکه تنها عشق است و شادی وصل. (از وبلاگ حدیث آشنا)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد