در این چند روزی که گذشت ، آنقدر که رگ به رگ شدن مویرگ های مغزم بخاطر جر و بحث های بیهوده مرا از پا انداخته (!) کشیدگی عضله ی پایم اذیت نکرده است !!
ادامه مطلب ...
دیروز بعد از دوهفته استراحت ورزشی بدلیل آسیب ماهیچه ی پا ، دوباره بهمراه همکاران راهی سالن شدم که علاوه بر کشیدگی مجدد از همان ناحیه ، یک ضربه جانانه هم دریافت کردم و دوباره لنگان لنگان به خانه برگشتم ، این بار وضعیت کمی خرابتر از دفعه قبل است و برای رسیدن به سرویس کارخانه نیم ساعت زودتر از خانه بیرون آمده بودم ...
همیشه چند دلیل خاص برای حضور من در کارخانه وجود دارد و نمی دانم این فرصت هایی که مردم مرخصی می نامند کی به درد می خورد !؟!؟
یک روزگاری بود که مرا در خانه نمی شد پیدا کرد ، علی الخصوص روزهای جمعه !! و کم کم داشتم به ضرب المثل تبدیل می شدم تا اینکه از خوش روزگار خانه نشین شدم ، همانطور که برای بزرگی اسباب و اثاث لازم است و بقول شاعر " تکیه بر جای بزرگان نتوان زد بگزاف " برای کوچک شدن هم رهایی از اسباب و اثاث شرط اول است ، برای رسیدن به برخی مراحل زندگی هم ابتدا باید وانهی تا بتوانی پانهی !!